سرمقاله اعتماد/ ارج شناسی یک وارث
خبر خوب
بزرگنمايي:
ایران پرسمان - سرمقاله اعتماد/ ارج شناسی یک وارث
سایز متن الف الف
لینک کوتاه در کلیبرد کپی شد! http://akhr.ir/6068613
٣
٠
اعتماد / « ارج شناسی یک وارث » عنوان سرمقاله روزنامه اعتماد نوشته حسین مصباحیان است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
وارث هم میتواند میراث را نابود کند، هم آن را نجات دهد. کافی است الیزابت فورستر نیچه باشی که هم در عشق برادر با لو سالومه توطئه کنی و از این طریق نقشی در بیکس کردن او در زمان حیاتش داشته باشی و هم در آثارش به نفع فاشیسم تا آن حد رخنه کنی که از موسولینی هدیهای نقدی دریافت کنی و هیتلر را در وایمار به دیدار خود بکشانی و کل میراث را تا آن حد مخدوش کنی که حتی صدای هایدگر هم درآید که نیچه فیلسوف فرهنگ است و نسبتی با اندیشه نژادپرستانه نازیسم هیتلری و فاشیسم موسولینی ندارد. وارث اما میتواند از اطاعت قدرت بیهیچ ادعا و تکلفی شانه خالی کند و از این طریق نقشی در جهت مضمون و محتوای میراث ایفا کند و وفاداری خود را هم به آرمان کسی، و در اینجا شریعتی، هم به میراث او و هم به خود او نشان دهد.
پوران شریعترضوی، میراثدار به تعبیری امین شریعتی، به رغم تاکیدی که بر تفاوت خود با شریعتی دارد، گاه حفظ آرمان شریعتی چنان برایش تبدیل به دغدغه اصلی میشود که فقط میتوان آن را در قالب بیقالب وفاداری همه سویه توضیح داد:«چارهای نداشتم جز اینکه صبور باشم و خودم را برای یک وضعیت خطرناک آماده کنم، با خود عهد کرده بودم که در صورت وقوع حادثهای نظیر دستگیری و اسارت، محکم و استوار بمانم و تحت هیچ شرایطی ضعف نشان ندهم، گرچه خودم به اندازه علی حساسیت سیاسی نداشتم اما در آن شرایط خاص میل غریبی به همدلی و همراهی با او احساس میکردم. سعی میکردم با ظاهری آرام و خونسرد در انظار نمایان شوم، اگرچه نمیتوانستم تشویش و اضطراب درونی خودم را مخفی کنم. هر لحظه انتظار فاجعهای را داشتم اما نه از آن نوعی که فردایش اتفاق افتاد و چه مصیبت بار...»(1) و «در آستانه از هم پاشیدگی کامل بودم. نه رمقی داشتم که این بزرگترین مصیبت زندگیام را تحمل کنم و نه انگیزهای که به رتق و فتق امور بپردازم و نگذارم ساواک، که اینک تنها بهانه زندگیام را از من گرفته، از مرده او هم به نفع خود استفاده کند.»(2) او نه تنها نگذاشت که چنین شود بلکه نگذاشت میراث شریعتی هم به دست نااهلان بیفتد. خودش میگوید:«سال اول انقلاب بود. من، همسر شخصیتی که به عنوان معلم انقلاب شناخته شده بود. همسر یک نویسنده متعهد سیاسی. یک نویسندهای که در شرایط اختناق، خفقان، دربهدری، اختفا زندگی میکرده و مینوشته. مدام مینوشته. هزاران هزار صفحه نوشتههای پراکنده. در خانه اقوام. دوستان. در خارج. لابهلای کتابها. زیر تشک خانه. یا پنهان شده در میان اسباب خانه. چراکه هر دو خطر این بود که ساواک به منزل ما بریزد و همه نوشتهها را با خود ببرد. اولین وظیفه من به عنوان همسر یک نویسنده، این بود که این نوشتهها را جمعآوری کنم. همه را از هر کجایی که سراغ دارم، پیدا کنم. به شکل مجموعه آثاری انتشار دهم تا گم نشود. تحریف نشود. بماند و بعدها بتوان به آنها مراجعه کرد. این وصیت علی به من بود و اولین وظیفهای که بعد از شهادت او برای خودم تعیین کردم.»(3) اینگونه بود که دفتر تدوین و تنظیم مجموعه آثار را پی نهاد. در سال 1387بنیاد فرهنگی علی شریعتی را تاسیس کرد، از زندگی او نوشت و مجموعهای فراهم آورد که بدون آنها شریعتیشناسی اصولا نامیسر است. وفاداری او به شخص شریعتی اما از جنس دیگری بود «بیشک خاطره جانگداز آن روزها هیچگاه از خاطرم محو نخواهد شد، من بودم و یک دنیا دریغ و آرزو و یک مثنوی سخن در حالی که لحظه شماری میکردم تا هر چه زودتر آنها را با علی در میان گذارم، ای کاش، دست تقدیر این حداقل فرصت را از من دریغ نمیکرد.»(4) و ختم کلام اینکه «با خود میگفتم علی که نباشد، همهچیز یکسان است...»(5)
پینوشتها:
1- پوران شریعترضوی. طرحی از یک زندگی (جلد 1). ص 235
2- همان.
3- پوران شریعترضوی. «پس از شریعتی». سخنرانی در حسینیه ارشاد. 29 خرداد 1382. به نقل از وبسایت بنیاد شریعتی: https: //drshariati.org/?p=23623#more-23623
4- پوران شریعترضوی. طرحی از یک زندگی (جلد 1). 1386. ص 245
5- همان.
لینک کوتاه:
https://www.iranporseman.ir/Fa/News/104583/