در محضر بزرگان/ شبی با آیت الله قاضی
دانش و فناوری
بزرگنمايي:
ایران پرسمان - خراسان / وقتی نجف بودم، خیلی در حالت بیچارگی و فلاکت و نداری بودم. روزی یک شاهی خرج من بود و با آن، شب به شب نان می خریدم و با چای می خوردم. یکی از روزها که در محضر آقای قاضی نشسته بودم فقیری وارد شد، آقای قاضی رو به من کرد و گفت:«چیزی داری به این فقیر بدهیم؟» من هم همان یک فلس را دادم و آقای قاضی آن را به فقیر داد. رویم نمی شد به کسی بگویم هیچی ندارم، چیزی به من بدهید. شب رفتم اتاقم و از گرسنگی خوابم نمی برد. تا این که دیدم در اتاق را می زنند. در را باز کردم، دیدم آقای قاضی هستند، فرمودند:«من امشب می خواهم با شما شام بخورم. اجازه می دهید بیایم داخل؟» آمدند داخل و از زیر عبایشان یک کاسه برنج و ماش و یک مقدار گوشت با نان درآوردند و گفتند:«بخور. من خورده ام.» بعد از شام فرمود:«باید چای داشته باشی!» و بعد یک استکان چای خوردند و رفتند.
استاد قاضی به نقل از سیدهاشم رضوی هندی، عطش
لینک کوتاه:
https://www.iranporseman.ir/Fa/News/149685/