ایران پرسمان

آخرين مطالب

یک کتاب خوب/ از سرد و گرم روزگار، سرگذشت بازی های سیاسی خبر خوب

یک کتاب خوب/ از سرد و گرم روزگار، سرگذشت بازی های سیاسی
  بزرگنمايي:

ایران پرسمان -
یک کتاب خوب/ از سرد و گرم روزگار، سرگذشت بازی های سیاسی
٢١٧
٠
کافه بوک / از سرد و گرم روزگار اولین بخش از خاطرات احمد زیدآبادی، روزنامه نگار و تحلیل‌گر سیاسی است که با همکاری نشر نی منتشر شده است. زیدآبادی فارغ‌التحصیل رشته علوم سیاسی از دانشگاه تهران و دارای مدرک دکترای علوم سیاسی از دانشگاه حقوق دانشگاه تهران است. وی فعالیت روزنامه‌نگاری خود را از سال 1368 در روزنامه اطلاعات آغاز و سپس با روزنامهٔ همشهری همکاری کرد. او سابقهٔ سردبیری روزنامهٔ آزاد و همکاری با هفته‌نامهٔ شهروند امروز را نیز در کارنامه روزنامه‌نگاری خود دارد. بنیاد بین‌المللی مطبوعات در سال 2016 جایزهٔ قهرمان آزادیِ مطبوعات جهان را به او اعطا کرد. او پیش‌تر در سال 2011 جایزهٔ آزادی مطبوعات جهانیِ سازمان یونسکو موسوم به گیلرمو‌کانو را نیز دریافت کرده بود.
پشت جلد کتاب آمده است:
سرگذشت به‌ دنبالم بود؛ «چون دیوانه‌ای تیغ ‌در دست». به خلاف هم‌سالانم، تسلیم آن نشدم. هر غروب پاییز از بلندای تک‌درخت تناور روستایمان چشم به افق‌های دوردست و بی‌انتهای کویر دوختم و به آواز درونم گوش فرادادم؛ آوازی که مرا به «انتخاب» فرامی‌خواند. پس انتخاب کردم؛ فقر و بی‌پناهی را با شکیبایی تاب آوردم، از رنج و زحمت کار شانه خالی نکردم، سر در کتاب فروبردم و بر همه تباهی‌های محیط اطرافم شوریدم…
این قصه سرگذشت من است تا هجده‌سالگی.
کتاب از سرد و گرم روزگار
زبان زیدآبادی در شرح وقایع تولد تا هجده‌سالگی‌اش ساده و روان است. او با بیانی صمیمی از خانواده، کودکی و روستایی که در آن بزرگ شده می‌گوید و شرح می‌دهد چگونه با وجود فقر که جزء جدانشدنیِ زندگی تک‌تک کودکان و نوجوانان روستایش بوده است، پا گرفته و خط فکری خود را یافته است.
ادبیات زیدآبادی در سرتاسر کتاب آمیخته با طنز است، در واقع او در بیان تلخ‌ترین حوادث زندگی‌اش که مصادف با وقایع دههٔ چهل و پنجاه شمسی است، نگاه کودکانهٔ یک پسربچهٔ روستاییِ برآمده از خانواده‌ای فقیر را رها نمی‌کند. او همواره رنج را با امید می‌آمیزد و می‌کوشد خواننده را با تلخیِ خاطرات کودکی‌ خود تنها نگذارد. زیدآبادی با تصویر کردن جزئیات فضای روستاییِ پیرامونش، با مهارتی خاص، خواننده را با تک‌تک سطور کتاب همراه می‌کند.
در ابتدای کتاب آمده است:
آب قنات در قلعهٔ مظفر‌خان به‌آرامی جریان داشت. تابستان بود و توت‌های درست و رسیده یکی پس از دیگری از بلندای درختان کهن‌سال به روی آب فرو‌می‌افتادند و بر سطح آن شناور می‌شدند. پسرکی سه‌ساله روی کُت‌پِله – جایی که آب از جویِ روباز به تونلی سربسته از نای وارد می‌شود – دراز کشیده بود و با فروبردنِ سرش به عمقِ جوی، در انتظار رسیدنِ دانه‌های شیرین توت به قصد شکار آن‌ها بود. در آن‌ لحظه هیچ‌کس در قلعه نبود. مادرش برای جمع‌آوری هیزم به باغِ پستهٔ امیرآقا رفته بود و خواهرانش هم در پستوهای نمور و تاریک به قالی‌بافی مشغول بودند. پسرک با نخستین تقلاّ برای شکار دانه‌های توت، با سر به عمقِ آب فرورفت. جریان آب او را به داخل کت‌پله کشاند و از چشم هر ناظر احتمالی پنهان کرد. آن روز نوبت آبیاری علی نِذرعلی در باغ‌های اطراف بود. علی نذر‌علی درست در همان لحظه‌ای که بچه به داخل جوی آب سرازیر می‌شد، از پیچ کوچه وارد قلعه شد و سایه مانندی از دو پای طفلی را که طعمهٔ آب شده بود در هوا معلق دید. او به سرعت خود را به کت‌پله رساند، بیلش را جلوی آب گرفت و کودک را از داخل آب بیرون کشید. آن کودک سه ساله‌ای که معجزه‌آسا نجات یافت من بودم و ماجرا هنوز به صورتی مبهم در ذهنم سوسو می‌زند.
فقر، کار در سنین پایین به‌منظور کمک به خانواده، عدم وجود مدرسه و معلم در روستاها و شهرهای کوچک، معلمین سخت‌گیر و فضای ناخوشایند مدرسه هر کدام می‌تواند دلیلی باشد برای بازماندن یک کودک از تحصیل، ولی زیدآبادی برخلاف اکثر همسالان و هم‌بازی‌هایش علاقه‌ای خاص به آموختن و مدرسه داشته‌ است. او در اکثر دروس نمره‌ای خوب کسب می‌کرده و همواره با یکی دو نفر از هم کلاسی‌هایش بر سرِ شاگرداولی رقابت داشته است.
زید‌آبادی کتاب را به مادرش تقدیم می‌کند و می‌نویسد: تقدیم به روان مادرم، و همهٔ آنان که شرافتشان را از راه «خون» و «طلا» به دست نیاورده‌اند. در واقع این تک جمله بهترین تصویر از حضور مادری مهربان و رنج‌کشیده در از سرد و گرم روزگار است. در بسیاری از صفحات و خاطرات این کتاب مادر زیدآبادی ربابه حضوری پررنگ دارد. زیدآبادی شرح می‌دهد که مادرش او را در آستانهٔ چهل‌سالگی به‌ دنیا می‌آورد، درحالی‌که پیش از آن هشت شکم زاییده بود و پنج‌تای آن‌ها از جمله دو پسر در کودکی مرده بودند و تنها سه دختر برای مادرش باقی مانده بودند. مادرش همواره بر این باور بوده است که تولد احمد به نوعی پاسخ قدیسین به سوز‌ناله‌ها و تضرع‌های شبانهٔ اوست.
انگیزه‌های متفاوتی زیدآبادی را به نگارش خاطراتش ترغیب کرده است. او ذکر می‌کند که قصد داشته برخلاف بیشتر اهالی سیاست که در کهن‌سالی، زمانی‌ که نه تمرکز کافی برای انجام این کار را دارند و نه خاطرات را با جزئیات به خاطر می‌آوردند، این کار را در میان‌سالی انجام دهد.
زیدآبادی جایی نوشته بود: «زندگی را باید ساخت نه اینکه مانند گِل کوزه‌گری سرنوشت خود را به دست عوامل و شرایط بیرونی سپرد تا به دلخواه خود، شکلی به آن دهند.» این جمله درواقع تمامِ آن چیزی‌ست که در تک‌تک خاطرات و صفحاتِ از سرد و گرم روزگار در جریان است. زید‌آبادی در مقام یکی از تأثیرگذارترین و مهم‌ترین چهره‌های دو قرن روزنامه‌نگاری ایران برای ما شرح می‌دهد که چگونه تسلیم تیغ سرنوشت نمی‌شود و زندگی خود را در سرد و گرم روزگار می‌سازد.
جملاتی از کتاب از سرد و گرم روزگار
به‌هرحال، فرنگیس فرصتی برای استفاده از کتاب‌های من در کلاس دوم پیدا نکرد و مجبور به ترک تحصیل شد. من اما در کلاس اول خوش درخشیدم و علاقهٔ وصف‌ناپذیری به مدرسه پیدا کردم. در حالی‌که سایر بچه‌های روستا به‌اکراه و زور راهی مدرسه می‌شدند، من در میان شگفتی دیگران، طاقتِ دوری از مدرسه را نداشتم. بسیاری از روزها، پس از تعطیلیِ ظهر، حتی منتظر آماده‌شدن اِو گرمویی که مادرم بار گذاشته بود نمی‌ماندم و با برداشتن تکه‌ای نان و دو پیاز که آن‌ها را هنگام راه رفتن می‌خوردم، به‌سرعت به مدرسه برمی‌گشتم. با این میزان دلبستگی به مدرسه، هرگاه با شروین و شهین درمی‌افتادم آن‌ها تهدیدم می‌کردند که مانع رفتنم به مدرسه خواهند شد.
ربابه اما به خلاف انتظار، آرام و بی‌صدا وارد زردو می‌شود، به خانهٔ خود می‌رود و زبان بُرنده‌اش را در کام می‌گیرد؛ به گونه‌ای که حتی یک واژه از سرِ اعتراض نمی‌گوید. البته این رفتار مطلقاً نشانهٔ بی‌تفاوتی او به «زن هم‌شو» – هوو – آوردن همسرش نبوده است، بلکه او نهایت قدرت خود را به کار می‌گیرد تا در برابر این فاجعهٔ عاطفی از خود خویشتن‌داری نشان دهد. گویا ربابه بعدها توان تحمل این اندازه خویشتن‌داری را از دست می‌دهد؛ به‌گونه‌ای که پس از مدتی پایش را در یک کفش می‌کند تا طلاق بگیرد، اما با دخالت قاطعانهٔ مادرش مشتی ماتی، از اصرارش دست برمی‌دارد. بااین‌همه، او از اینکه زنِ دیگری جایگاه او را در مقام زن یک ایلخانی گرفته، سخت مغموم و تلخکام است و برای نابودی همهٔ آنچه به دسترنج خود تهیه کرده است، دست به دعا برمی‌دارد. به تصورِ مادرم، مرگ و میر تمام گوسفندان آمندلی طی یک سال و نابودی تمام هست‌ و نیست او، نتیجهٔ اجابت دعای او بوده است.
زندگی به اندازه‌ای زیباست که همه‌چیز را می‌توان قربانی آن کرد مگر شرافت را که عزیزتر و زیباتر از زندگی است.
یکی از بچه‌های همراه به نام خواجویی که قد بلند و نیم دانگ صدایی داشت، در وسط صف قرار گرفت تا نوحه بخواند. او نوحه‌ای را که ظاهرا ساخته خودش بود، به سبک آهنگران آغاز کرد: «ای صدام! ای صدام! میراژهای فرانسه مانند میگ 23 اثر ندارد! اثر ندارد!» ما هم ضمن سینه زدن، دم گرفتیم: «اثر ندارد! اثر ندارد!» و بعضا اشک هم می‌ریختیم. رند مردی که با دوچرخه از کنارمان می‌گذشت، لحظه‌ای به نوحه گوش فرا داد و ظاهرا از شدت سینه زدن و اشک ریختن ما به رقت آمد و گفت: «خب اثر ندارد که نداشته باشد، شما چرا خودتان را این‌طور اذیت می‌کنید؟» من و مهدی ابناجون از این شبه متلک به خنده افتادیم و دیگر دسته را همراهی نکردیم.
مشخصات کتاب
عنوان: از سرد و گرم روزگار
نویسنده: احمد زیدآبادی
انتشارات: نی
تعداد صفحات: 286
قیمت پاپ سیزدهم

لینک کوتاه:
https://www.iranporseman.ir/Fa/News/19970/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

تقویم تاریخ/ بیانیه سازمان ملل علیه سلاح‏های شیمیایی عراق بر ضد ایران

داستانک/ راه نجات

آغاز ثبت‌نام برنامه‌های روز و هفته جهانی نجوم از فردا

آیا ماه به زمین نزدیک است؟

ربات انسان‌نمای تسلا در آستانه عرضه به بازار

تشخیص نارسایی قلبی توسط هوش مصنوعی با اسکن پا

فرود زیبای مجدد فالکون 9

راه‌حل گران‌قیمت ناسا برای گردگیری در ماه

چرا با افزایش سن سرعت حرکت ما کم می‌شود؟

عشق زندگی می بخشد

یک جهان راز درآمیخته داری به نگاه

اکنون کجاست؟ کسی که فراموشش کردم

داستان دلنشین لیلی و‌ مجنون

با آنکه دلم از غم هجرت خون است

نظر رهبر انقلاب درباره اهمیت تاریخی و راهبردی عملیات وعده صادق

وعده خودرو و وام به نمایندگان در عوض رأی دادن به ریاست قالیباف صحت دارد؟

توصیه محسن رضایی به دولتمردان غربی: دست از حماقت بردارید

رئیسی: نگاه ایران به آفریقا راهبردی و مبتنی بر منافع جمعی است

اظهارات سخنگوی وزارت خارجه پاکستان درباره سفر رئیس جمهور ایران

دست ردِ پاکستان به سینه آمریکا در ارتباط با ایران

سخنگوی بورل: گنجاندن نام سپاه در فهرست سازمان‌های تروریستی ممکن نیست

اظهارات جدید معاون پارلمانی رئیسی: تعطیلی پنجشنبه‌ یا شنبه در صحن مجلس مشخص می‌شود

کاخ معروف خاطرات هاشمی رفسنجانی!

درخواست وزیر خارجه آمریکا از چین در رابطه با ایران و کره شمالی

صدور حکم بمب گذار میدان تقسیم استانبول

طرح احتمال سرقت اعضای بدن قربانیان توسط رژیم اسرائیل با کشف گورهای دسته‌جمعی

انتقاد برنی سندرز از اظهارات نتانیاهو در محکوم کردن اعتراضات دانشگاهی در آمریکا

کودک فلسطینی: آرزو داشتم بازیکن فوتبال شوم اما اشغالگران صهیونیست پاهایم را از من گرفتند

بلاروس: ناتو باعث سلطه آمریکا بر اروپا شده و گسترش آن را نمی‌پذیریم

کدام دانشگاه‌های آمریکا شاهد برگزاری اعتراضات دانشجویی در حمایت از غزه است؟

پولیتیکو: اتحادیه اروپا تحریم گاز طبیعی مایع روسیه را بررسی می‌کند

طالبان سه کشور همسایه افغانستان را به حمایت از داعش متهم کرد

فریادهای اعتراض دانشجویان دانشگاه کلمبیا علیه رئیس کنگره آمریکا

ترکیه روابط تجاری خود را با اسرائیل قطع کرد

آیا دکترین هسته‌ای ایران تغییر کرده است؟

هاآرتس مطرح کرد: اسرائیل در تله‌ای استراتژیک

تسلیحات، واجب تر از نان شب

صدام و هیتلر؛ از میل به ویرانگری تا قهرمان پرستی

پیانو هم قیمت یک آپارتمان شد

سیگنال مثبت به بورس تهران

علت گرانی شدید قیمت پیاز

380 نفر در کمیسیون‌ پزشکی و تعیین درصد جانبازی شرکت کردند

حمایت جالب فعالین رسانه‌ای دنیا از اعتراضات ضد صهیونیستی دانشجویان آمریکا

نماهنگ «فلسطین تنها نیست» با نوای مهدی سلحشور

اگر کسی به یاد گناهان گذشته اش افتاد بداند ذات اقدس الهی به یادش انداخته

تفال/ سالها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

دریاچه ای زیبا در نیوزلند

اسب آبی نر پس از هفت سال ماده از آب درآمد!

حکمت/ گناهِ ثروتمندی

محافظت دانشجویان هاروارد از دانشجویان مسلمان هنگام خواندن نماز