دونالد ترامپ یا جو بایدن؟
تحلیل روز
بزرگنمايي:
ایران پرسمان - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست
امریکا دیگر نقطه ثقل روابط واشنگتن و اتحادیه اروپا نیست
انتخاب دونالد ترامپ، رییسجمهور ایالاتمتحده امریکا در سال 2016 برای بسیاری از متخصصان کارزارهای انتخاباتی شوکهکننده بود. نتیجه آن انتخابات و پیروزی ترامپ تمام مدلهای انتخاباتی و پیشبینیهای آماری را در هم شکست و در حالی که تقریبا تمامی نظرسنجیها پیروزی رقیب او را پیشبینی میکردند، ترامپ پیروز انتخابات ریاستجمهوری امریکا شد. تاکنون بحثهای زیادی در رابطه با عدم کامیابی این نظر سنجیها و پیشبینیها مطرح شده که بحث پیرامون آنها در این نوشتار نمیگنجد. آنچه در اینجا به آن پرداخته خواهد شد این است که چه فرآیندی منجر به پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات گذشته شد و آیا همان فرآیند میتواند برای چهار سال دیگر نیز او را ساکن کاخ سفید کند یا خیر؟ در دستهبندیهای سیاسی، ترامپ یکی از دستراستیترین اعضای حزب جمهوریخواه امریکا است. اما این تلقی نبود که امریکاییها را متقاعد کرد تا به او رای بدهند. در حزب جمهوریخواه، اعضایی قدیمی و استخوان دارتر، با سابقهای حداقل دو برابر ترامپ و با انبوهی از سمتهای انتخابی و انتسابی وجود داشتند اما نه با او وارد رقابت شدند و نه آنهایی که وارد رقابت شدند توانستند در انتخابات مقدماتی او را پشت سر بگذارند. این در حالی بود که دونالد ترامپ پیش از این چند بار گرایش سیاسی خود را تغییر داده و حتی در سال 2011 به هر دو کمپین انتخاباتی دموکرات و جمهوریخواه کمک مالی کرده بود. این نخستین تفاوت ترامپ با دیگر کاندیداها بود. او با اینکه متعلق به حزب جمهوریخواه بود اما در اصل فردی تکرو بود و چهرهای غیرحزبی داشت که بر چهره حزبی او میچربید. او هم در کمپین انتخاباتی خود و هم در دوران ریاستجمهوریاش کوشید تا خود را فردی غیر وابسته و تافتهای جدابافته نشان دهد. او توانست با موفقیت این تصویر را جا اندازد که تمامی مشکلات امریکاییها در طول این سالها به خاطر عملکرد دیگران (حزب جمهوریخواه و دموکرات) بوده و حالا او به عنوان فردی مستقل آمده است که امریکا را دوباره عظمت بخشد. تاکید او بر عملکرد چهل و هفت ساله جو بایدن در هر دو مناظره انتخاباتی نیز ناشی از این رویکرد او بود، چراکه در اصل جو بایدن و حتی حزب او نیز به تنهایی در این چهل و هفت سال قدرت را در دست نداشتند و قدرت همواره به نحو کم و بیش یکسانی بین هر دو حزب تقسیم شده بود. رفتن بسیاری از رجال استخواندار حزب جمهوریخواه همانند جان مک کین به سمت کمپین هیلاری کلینتون در انتخابات 2016 نیز موید همین نکته بود. حربه مهمی که ترامپ برای جا انداختن این تصور به کار گرفت تا خود را متفاوت از دیگر روسای جمهور نشان دهد اظهارنظرهای صریح او علیه مهاجران بود، به نحوی که اولین دستور اجرایی جنجالبرانگیز او پس از ورود به کاخ سفید، مبنی بر منع سفر اتباع کشورهای عمدتا مسلمان نیز در همین راستا بود. این در حالی بود که تا به حال هیچ کدام از روسای جمهوری پیشین به این صراحت درباره مهاجران سخن نگفته بودند. سیستم اقتصادی و قوانین کار در امریکا بهنحوی است که شرایط زندگی در آن برای مهاجران نسبت به سرزمین مادریشان همواره مساعدتر بوده است، چراکه امریکا از ابتدا سرزمین مهاجران بوده است و اقتصاد آن بر همین مبنا پایهریزی شده و از آن قدرت میگیرد. از بعد نیروی کار، به دلیل هزینه بالای نیروی کار امریکایی، مهاجران امریکای مرکزی و جنوبی، کارگرانی بسیار ارزان را در خدمت صنایع امریکا قرار میدهند. این کارگران خارجی با اینکه دستمزد بسیار کمتری نسبت به کارگران امریکایی دریافت میکنند، اما عمدتا زندگی بسیار مرفهتری نسبت به کارگران همرده خود در سرزمین مادریشان دارند. بدیهی است که افزایش تعداد این کارگرانِ قانع به دستمزد کمتر، بازار را برای نیروی کار داخلی کساد میکند. در چنین شرایطی طبیعی است که رایدهندگان به سمت کسی کشیده میشوند که با شعارهای پوپولیستی مهاجرستیزانه، وعده اصلاح سریع شرایط کسب و کار آنها را میدهد. از همین رو بود که در نظرسنجیهای پیش از انتخابات دوره قبل، مساله مهاجران، مهمترین مساله رایدهندگان بود. البته بدیهی است که این راهحل تنها مانند مسکن موقتی برای اصلاح شرایط طبقه کارگر است، اما همین وعدهها برای گرفتن رای کارگرانی که اولا از سیاستبازیهای دو حزب درباره مساله مهاجران خسته شدهاند و ثانیا با فرآیندهای پیچیدهای که منجر به حل چنین معضلاتی میشوند ناآشنا هستند، کافی است. برای جوانان امریکایی نیز شرایط تا حدودی مشابه است. عمده آنها پس از پایان هجده سالگی، توانایی پرداخت هزینههای سنگین دانشگاه برای تحصیل یا حتی بیمه کردن خود را ندارند. آنهایی هم که این خطر را میپذیرند و از طریق دریافت وام تحصیلات کارشناسی را به پایان میرسانند، به جهت عجلهشان برای تسویه بدهی خود با دانشگاه، سریعا جذب بازار کار میشوند، لذا بخش اندکی از آنان میتوانند مراحل تحصیلات تکمیلی را به پایان برسانند. این در حالی است که دانشجویان مهاجر، از مقاصدی مانند هند، چین و ایران، پس از گذراندن تحصیلات کارشناسی در کشور خود که در این کشورها به صورت رایگان یا با هزینههای بسیار کم میسر است، برای گذراندن تحصیلات تکمیلی به دانشگاههای امریکا مهاجرت میکنند. از این رو دانشگاههای امریکا مقصد سهلالوصولتری برای مهاجران خارجی است. همین امر سبب میشود که در بازار کارِ نیروی آموزش دیده و ماهر، کفه مهاجران خارجی سنگینتر شود. از همین رو نیز شرکتهای بزرگی همانند مایکرو سافت و گوگل تلاش داشتند تا قوانینی را به تصویب برسانند که گرفتن اقامت و حق کار را برای اتباع چینی و هندی که نیروی متخصص ارزانقیمتی را دراختیار آنان قرار میدهد تا حدود بسیار زیادی راحتتر کند. بنابر این شعارهای مهاجرستیز دونالد ترامپ برای طبقه کار ماهر و دانشگاهی و نیز جوانان امریکایی مشتاق به تحصیل جذابیت فراوانی داشت. در مجموع میتوان گفت که بخشی از جامعه امریکا، خود را فراموششدگانی میپنداشتند که سیاستمداران هر دو حزب در طول سالها نه تنها نتوانسته بودند شرایط زندگیشان را بهبود بخشند، بلکه سرزمینشان را تقدیم مهاجران خارجی کرده بودند. در چنین شرایطی بود که یک میلیاردر متمول توانست خود را در قالب یک رابینهود ناجی جا بزند. علاوه بر مهاجرستیزی، ادبیات غیرمتعارف او نیز که در میان روسای جمهوری امریکا کمسابقه بود، از عوامل یاری رساننده او در این جایگزینی بود. طبیعی است اگر فردی ناهمسان با روسای جمهور قبلی حرف بزند، از دید طبقه امریکاییهایی که به دنبال راهحلی فوری برای معیشت خود هستند، به احتمال قوی با همه آنها فرق دارد. تاکید ترامپ بر حفظ این ادبیات نا متعارف نیز نه از سر ناآشنایی او با سیاست بود، بلکه نتیجه شناخت کافی او از افکار عمومی و خواستههای آنان بود. عدم توجه او به رسانههای تاثیرگذار و fake media خواندن آنها نیز از سیاستهایی بود که ترامپ نه از سر ناآشنایی با زمین بازی سیاست، بلکه با شناخت دقیقی که از افکار عمومی داشت در پیش میگرفت. از همین رو بود که رسانهای بسیار غیرمتعارف، یعنی توییتر را برای ارتباط با مخاطبانش برگزید، چراکه در این حالت میتوانست بدون واسطه با مخاطبان خود حرف بزند و اخباری را که عمدتا سایر رسانهها از انتشار آن سر باز میزنند، همانند حمایت او از گروههای شبهمسلح امریکایی و نژاد پرست همانند بوگالو بویز، در آنجا منتشر کند. در سال 2016 ترامپ توانست با موفقیت این تصویر را جا بیندازد که فردی است خارج از جمع سیاستمدارانی که در دهههای پیشین در کاخ سفید ساکن شدهاند. به عبارت دیگر، رای مردم به ترامپ در آن انتخابات رای «آری»به خود او نبود، بلکه رای «نه» به سیاستمداران قبلی امریکا بود. از همین رو بود که نتایج نظرسنجیها همگی اشتباه از آب درآمد، چراکه نظرسنجیها عمدتا رای «آری» به نمایندگان را میسنجند و نه رای منفی به آنها را. با اینکه بازار نظرسنجیها درباره انتخابات پیش رو نیز بسیار گرم است و در اغلب آنها جو بایدن با فاصله از رقیبش پیش است، نمیتوان به نتایج آنها اعتماد کرد، چراکه رای مردم در این انتخابات نیز پیش از آنکه رای «آری» به یک سمت انتخاب باشد، رای «نه» به طرف دیگر آن است. انتخاب مجدد ترامپ در انتخابات پیش رو بدین معناست که رایدهندگان امریکایی هنوز متقاعد نشدهاند که به سمت سیاستمداران قدیمی و سنتی امریکا باز گردند و دوباره به آنها اعتماد کنند، پس این به معنای رای «نه» به آنهاست تا رای «آری» به ترامپ. عدم انتخاب مجدد ترامپ نیز بدین معناست که رایدهندگان امریکایی متقاعد شدهاند که برای حل مشکلات آنان مهاجر ستیزی و داشتن شخصیتی جنجالی و غیر متعارف کافی نیست، بلکه سیاستمدارانی کارآزموده باید جوانب امر را بسنجند و به مرور مشکلات آنان را حل کنند. حتی معرفی بایدن، به عنوان یک دموکرات سنتی و شاید بالاتر از آن به عنوان نماد سنتی یک فعال حزبی امریکایی نیز شاهدی بر این مدعاست، بدین معنا که سیاستمداران کهنه کار چیز جدیدی برای ارایه به جامعه ندارند، پس یا به ترامپ رای منفی بدهید و ما را برگزینید یا به ما رای منفی داده و ترامپ را مجددا انتخاب کنید. نتایج آرا از دو حال خارج نیست؛ حالت نخست این است که در این انتخابات ترامپ مجددا و با اختلاف رای کمی نسبت به رقیبش، یا حتی همانند دوره اول و به صورت حداقلی، یعنی با عدم کسب حداکثر آرا و تنها با تکیه بر آرای الکترال و به نحوی شکننده پیروز خواهد شد. بعید به نظر میرسد که ترامپ بتواند پیروزی قاطعتری نسبت به آنچه در دور اول ریاستجمهوریاش کسب کرده در این دوره کسب کند، چراکه تمامی همت او مصروف نگه داشتن رایدهندگان به خودش شده است و با ادبیات معمولش قادر نبوده است رایدهندگان طرف مقابل را به خود جذب نماید. حالت دوم این است که ترامپ با اختلافی قابلتوجه عرصه را به رقیب انتخاباتی خود واگذار کند. این کمابیش همان اتفاقی خواهد بود که پیشتر در انتخابات هلند، در زمان شکست حزب راست افراطی «برای آزادی» در انتخابات پارلمان
یا در انتخابات فرانسه در شکست نماینده راست افراطی، ماریون لوپن، در برابر امانوئل مکرون رخ داد. یعنی زمانی که خطر قدرتگیری راست افراطی با شعارهای نژادپرستانه و مهاجرستیزانه جدیتر شد، وجدان عمومی جامعه بیدار شده و برای جلوگیری از آن به میدان آمد. در مدت زمان کمی که تا انتخابات امریکا در پیش است باید دید که آیا این وجدان عمومی که در سال 2016 عرصه را برای راست افراطی تکرو خالی کرده بود بیدار خواهد شد یا نه؟
لینک کوتاه:
https://www.iranporseman.ir/Fa/News/209486/