شاعری که از تحولات عصر خود غافل نیست
خردنامه
بزرگنمايي:
ایران پرسمان - فارس / «دارم خجالت میکشم از اینکه انسانم» سروده امیری اسفندقه گواهی است بر این مدعا؛ نیماییهایی که با درونمایه همدردی با مردم زخمخورده و رنج کشیده و به قصد برجستهسازی انسانیت سروده شدهاند و نشان میدهند که شاعر از تحولات اجتماعی و سیاسی عصر خود غافل نبوده است.
یادداشتی بر کتاب اسفندقه/ شاعری که از تحولات عصر خود غافل نیست
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، حسنا محمدزاده از شاعران کشورمان یادداشتی بر کتاب «دارم خجالت میکشم از اینکه انسانم» سروده مرتضی امیری اسفندقه نوشته و آن را در اختیار خبرگزاری فارس جهت انتشار قرارداده است.
آنچه در ادامه میخوانید مشروح این یادداشت است؛
«شعر امروز که مدعی است میخواهد زبان دغدغهها و نعرهگرسنگی و تنهایی انسان باشد، به نوعی رابطه با مردم نیز نیازمند است. رشتههایی که شاعر و مردم را به هم ارتباط میدهد، باید چندان محکم باشد که بتواند ظریفترین احساسات و سختترین تجربهها را منتقل کند.
یکی از آن رشتههای پیوند شاعر و مردم، زبانی است که مردم با آن سخن میگویند. شاعرِ چنین رسالتی، باید با زبان جاری جامعه به عنوان یک واقعیت زنده ارزشی روبهرو شده، به برخی از عناصر و اجزای آن پروانه عبور به مرزهای احساس خویش بدهد.»[1]
اگر زبان گسترش پیدا کند، شاعر سادهتر میتواند یافتههای شاعرانهی خود را بازگوید. چنانچه نیماییهای گردآمده در کتاب «دارم خجالت میکشم از اینکه انسانم» سروده مرتضی امیری اسفندقه گواهیست بر این مدعا؛ نیماییهایی که با درونمایه همدردی با مردم زخمخورده و رنج کشیده و به قصد برجستهسازی انسانیت سروده شدهاند و نشان میدهند که شاعر از تحولات اجتماعی و سیاسی عصر خود غافل نبوده و موضوعات اخلاقی و متعهدانه را دستمایه سرودن قرار دادهاست.
دگرگونی در شیوهی جدید نیمایی در عصر تحول و نوآوری در شعر، از سه دیدگاه مورد توجهاست:« 1.از نظر محتوا، نیما شعر را نوعی زیستن میدانست و معتقد بود که شاعر باید «فرزند زمان خویشتن» باشد و ارزشها و ملاکهای زمان را در شعر خود منعکس کند 2.از نظر شکل ذهنی، شاعر باید در مسیر جستجوی جلوه های عینی و مشهود به شکل ذهنی شعر دست یابد. برای این کار لازم است «دیدن» را جایگزین «شنیدن» کند. 3.در شکل و قالب کار نیز باید تحولی پدید آید. دگرگونی اوزان و رویگردانی از تساوی و یکنواختی پارهها، بیاعتنایی به ضرورت قافیه در مقاطع مشخص، لازمهی چنین تحولی است. در واقع، نیما وزن و قافیه را ابزار کار شاعری میداند و نه خود آن.»[2]
امروز هم پس از گذشت سالها میبینیم که در شعرهای اعتراضآمیز و انسانمدار «مرتضی امیری اسفندقه»، توصیههای نیما و قالب نیمایی به کار آمدهاست، آن هم برای انتقال اندیشههای انساندوستانه و معترضانهی دنیای امروز.
یک
اسفندقه در کتاب «دارم خجالت میکشم از اینکه انسانم» به موسیقی نیماییهایش توجه خاصی داشتهاست؛ ارتباط تنگاتنگ شعر و موسیقی مسألهی قابل انکاری نیست، آنچه شاعران همیشه به آن پرداختهاند؛ در واقع شعر، فرصتی برای به موسیقی رساندن زبان است.
یکی از هنرمندیهایی که در این اشعار به وفور به کار رفته همنشینی هدفمند صامتها و مصوتها و همآواییشان برای رسیدن به غنای موسیقی درونی است؛ همنشینیای که بر پایه «تکرار» استوار است و بسامد آن در مصوتها، صامتها، واژگان، و حتی تکرار جمله، به غنای موسیقیایی اثر میانجامد و علاوه بر آن میتواند تداعیگر صدا، تصویر و یا صحنهای در ذهن مخاطب باشد و آواها (واجها) در کنار دیگر عناصر شعر میتوانند در انتقال مفهوم و احساس شاعر مؤثر باشند، مانند تکرار صامت «ک» و زایش مستمر زبان در بازی با کلماتی مانند: «کشته، کشاکش، که، کشتار، کلافه، کلمات، سبک» که صداهای حاصل از ضرب و شتم و به عبارتی کیوکیوی میدان جنگ را در ذهن تداعی میکنند:
که کشته داد و شما در کشاکش کشتار/ کلافهی کلماتی که تازهتر باشند/ و کشتهمردهی سبک و سیاق نو بودید (ص 39)
و نمونههای موفق دیگری از این دست، مانند تکرار صامت«ج» و «ش» در سطرهای زیر:
وگرنه فوج فجایع که زندگانی را/ چنین فلج کردهست(ص 84)
و: نه واژهها خرگوشاند/ نه شاعران شومنهای شوخ شعبدهباز(ص86)
این سطرها معمولا تحت تأثیر تداعی لفظی قرار میگیرند و معنا را به پیش میبرند و معنا در کشاکش تقابل موسیقیایی و بازی لفظی کلمات با یکدیگر تکامل مییابد و از کلمهای به کلمهی دیگر ارجاع داده میشود.
دو
اسفندقه به دنبال موج نوخواهی و نوگرایی که در دریای شعر تلاطم گرفته، از شگردهای نوسازی کلام استقبال کردهاست؛ آنچه در کنار هنرمندیهای شاعر در حوزهی معنا و تخیل و موسیقی، جلب توجه میکند، زبان شعرهاست؛ شگردهای هنری در زبان شعرهای وی اغلب به صورت نوآوری در حوزهی ترکیبهای وصفی و اضافی، واژگان گویشی، انواع جابهجاییها، بهرهگیری از اصطلاحات زبان محاوره، باستانگرایی و واژههای اشتقاقی است. زبان او گاهی چنان حماسی میشود که روحِ ستیزهگری را در مخاطب تقویت میکند و گاه چنان فلسفی است که مخاطب را به فکر فرومیبرد. مسلما کارکرد زبان در شعر هر شاعری متفاوت است و این تفاوت از توجه به سویههای نامحدود زبان نشأت میگیرد، که به نمونههایی از آن اشاره میکنیم:
هنجارگریزی زمانی (آرکائیسم یا باستانگرایی): برای برجسته کردن زبان، میتوان از ساختارها و واژههایی سود برد که در دورههایی از تاریخ گذشته رواج داشته و اکنون دیگر به کار نمیروند. در واقع، شاعر با به کارگیری واژگان باستانی در بافت امروزی سخن، دست به نوعی خلاقیّت میزند تا بتواند مخاطب را به لایههای درونی تاریخ ببرد و از این طریق اندیشههای خود را به او منتقل کند. هنجارگریزی زمانی یا باستانگرایی یکی از شیوههای آشناییزدایی در زبان است، هرچند که بسامد آن در شعرهای امیری اسفندقه زیاد نیست، ولی همین استفادۀ اندک هم به غنای شعر او افزودهاست؛ مثلا استفاده از واژهای کهن «دَریوزه» و «نواله» در:
به شرق بسپارید/ به این وقاحت دریوزه/ این دریدهی دیو/ به این گدای مسلح نوالهای بدهد(ص33)
و یا به کاربردن «سربرکرده» در معنای «سربرآورده»:
از سرزمینی که به ناگاه/ چون قارچ سربرکرده از خاک/ اینجا رسیدند(ص66)
و یا به کار بردن «خدا را» به معنای «برای خدا»:
اما/ خدا را/ گریه کم کن(ص60)
همینطور به کاربردن فعلهای که در گذشته مورد استفاده بودهاند، مثل فعل دعایی «مبیناد» در شعر، بیآنکه به بافت زبان لطمهای وارد شود:
پتیارگان عرصهی بلوا و بیداد!/ اَی!/ روز خوش/ چشمانتان/ هرگز مبیناد!(ص 62)
هنجارگریزی در کاربرد واژگان و ترکیبات محاورهای: این شگرد از طریق به کاربردن ساختها و واژگانی غیر از زبان هنجار، مطرح میشود و نمونههایی از آن عبارتند از: شیر تو شیر، هوچیان، کشتهمرده، خار و خسک، کلافه بودن، بلبشو، بمب و گرمب، گیج و گول و...
که کشته داد و شما در کشاکش کشتار/ کلافهی کلماتی که تازهتر باشند/ و کشتهمردهی سبک و سیاق نو بودید(ص39)
هنجارگریزی در کاربرد واژگان جدید و غربی: مثل استفاده از واژهی «دانسینگ» در:
دیدم سلیمان نیستند اینان/ که مورچه حتی لگدمال سپاهش نیست/ در بلبشوی شوکت بلقیس/ اینان که در دانسینگها هر شب/ تا پاسی از صبح/ در دود میلولند(ص73)
هنجارگریزی واژگانی (ساخت واژه): این شگرد در اشعار اسفندقه از طریق خلق واژهها و ترکیبهای جدید بر اساس الگوهای ترکیبسازی، تجلی یافته است؛ ترکیبهایی مثل «سوگیانهپوش»:
اما دریغاگوی نوزادان معصومم/ -پیغمبران کامل و کوچک-/ و سوگیانهپوش مادرهای مرده(ص55)
همینطور به کار بردن «ناگاهان» به جای ناگهان در:
و قبرهای قدیمی/ چگونه ناگاهان/ دهانشان واشد؟! (ص13)
هنجارگریزی در ترکیبهای وصفی و اضافی: برای مثال استفاده از ترکیبهای وصفی مقلوب که در آن، صفت با مقدم شدن بر موصوف، کسرهی مابین ترکیب را از بین میبرد و ضمن ساکن کردن هسته، نوعی ترکیب زبانی بهوجود میآورد، مانند ترکیب وصفی مقلوب «نیامده ایام»:
در آن نیامده ایام واژهها باید/ فریبخورده نباشند/ و از خیال فریب من و تو/ خالی باشند(ص78)
«نیامده» صفت مفعولی است که جانشین اسم شده و اسم، بعد از آن قرار گرفتهاست، ترکیب «نیامده ایام» مفهومی عمیقتر از «ایام نیامده» را منتقل میکند؛ از آنجا که اسم قابل تصورتر از صفت است، هنگامی که صفت جانشین اسم می شود شرایط تجسمسازی بهتری فراهم میشود و به عبارت دیگر در این شعر، «نیامدن» را پررنگتر جلوه میدهد، یا به کاربردن صفتهای نو و ناآشنا مانند: «چِرکمُر» و«وَرَمشور»[3] برای زمین و هوا در:
وگرنه موسم فروردین/ زمین نباید این قدر چِرکمُر باشد (ص19)
و:
ولی هوا سرد است/ و سوز میآید/ عجب هوای وَرَمشوری!/ چه گرگ و میشی!/ آه! (ص21)
و یا آوردن صفتی مانند «چنگیزی» برای تگرگ:
شنیدهام که تگرگ درشت هم بارید/ تگرگ چنگیزی!/ و شیشهها که شکست و/ به کوچهها/ پاشید (ص20)
و یا هسته قرار دادن اسمِ معنا در ترکیب اضافی غیر متداول«وقاحت دریوزه»:
به شرق بسپارید/ به این وقاحت دریوزه/ این دریدهی دیو/ به این گدای مسلح نوالهای بدهد(ص33)
میبینیم که صفت «دریده»، در ترکیب «دریدهی دیو» در جایگاه هستهی گروه اسمی میآید و مضاف واقع میشود و ضمن اینکه ساختار نویی را در دستور زبان ایجاد میکند، هنجار مرسوم و معمول گروه اسمی ـ که اسم در جایگاه هسته می آید ـ را میشکند و از طریق بازی با دستور زبان، معنای بدیعی میآفریند. گاهی هم شاعر با اضافه کردن اسمهای غیرمعمول و ناآشنا در زبان، ذهن مخاطب را غافلگیر و معنا را برجسته و تازه میکند؛ مثلا آنجا که با ترکیب اضافی «کودکان آب و گل» و «بارگاه تکلم» موجب آشنایی زدایی از زبان شده و مفهوم تازهای را ایجاد کردهاست:
آغوش این دریا/ سبز و/ سخاوتمند و/ سرشار/ تنها به روی کودکان آب و گِل باز است (ص72)
لینک کوتاه:
https://www.iranporseman.ir/Fa/News/68442/