حسرت بخورند کتابخوانان!
خردنامه
بزرگنمايي:
ایران پرسمان - خراسان / یک صندوق بزرگ فلزی را با گزیدهای از کتابهای مرجعِ بهدردبخور که اکثرا در اروپا نایاباند، پُر کردم
ادوارد براون نویسنده و شرقشناس انگلیسی، در دهه سوم عمر خود و پس از دانش آموختگی از کمبریج، به ایران میآید و یک سال تمام در این سرزمین میماند. او در این دوره، کتابهای گرانقیمتی فراهم میکند که اغلبشان آثار شاعران و نویسندگانِ ایرانی هزارسال گذشته بودهاند. براون برای این که نکند سرش کلاه برود چند کتابفروش را به جان هم انداخت و بهاصطلاح، بازار را خراب کرد که شرح خرید این کتابها را در خاطرات یکساله اقامتش در ایران نوشته است:
هفتماه از زمانی که تهران را به طرف جنوب ترک کرده بودم میگذشت و در طی این مدت از نظر تفکر و سخنگفتن، بیشتر و بیشتر ایرانی شده بودم. ورود ناگهانی به روش زندگی اروپایی مرا شدیدا تکان داد و حتی لذت چیزهای جدید هم از شدت آن نمیکاست و چندین روز طول کشید تا به محیط جدید عادت کردم.
به رغم میل من به دورشدن از تهران، 13روز طول کشید تا کارهایم را سروسامان دادم. معرفینامهای برای یک تاجر شیروانی داشتم که توسط وی به عدهای در تهران معرفی شدم. از آنجا که قصد داشتم همه پولِ در دسترسم را کتاب بخرم و مسئله این بود که نمیدانستم دقیقا چه کتابی را بخرم یا از کجا تهیه کنم؛ پس به چندین کتابفروشی رفتم و از آنها خواستم فهرست کتابها و قیمتشان را به من بدهند و نیز اضافه کردم که چون از چانهزدن بیزارم، درباره قیمتها بحث نخواهم کرد و خیلی ساده، فقط کتاب مورد نیازم را از کسی که ارزانترین قیمت را بدهد خواهم خرید. این نقشه خوب کار کرد زیرا آنها نمیدانستند من به کدام کتابفروشیها رفتهام و بنابراین نمیتوانستند دستبهدست دهند و علیه من توطئه کنند. به زودی یک صندوق بزرگ فلزی را با گزیدهای از کتابهای مرجعِ بهدردبخور که اکثرا در اروپا نایاباند، پُر کردم. در اروپا فقط چاپهای بدِ هندی در دسترس هستند.
من بسیار نگران بودم چگونه کتابهای دستنویسِ گرانبهایی را که خریده بودم، به انگلستان برسانم. این را میدانستم صندوق کتابهایی که از طریق بوشهر به انگلیس میفرستادم، ماهها در راه خواهد بود و من میل داشتم بلافاصله پس از رسیدنم مشغول کار روی دستنوشتهها شوم. از سوی دیگر، چنان داستانهای ترسآلودی درباره گمرک روسیه شنیده بودم که میترسیدم آنها را همراه خود ببرم. بالاخره تصمیم گرفتم آنها را بهدقت در پارچههای ضخیم بگذارم و بدوزم و اگر بتوانم اجازهاش را بگیرم، همراه محموله سفارت مستقیما به آدرس خانهام بفرستم. به اینترتیب یکماهه، توسط پیک مخصوص قسطنطنیه و از آنجا با پیک ملکه به لندن حمل خواهد شد. پس از بستهبندی و فرستادن آنها به قلهک، به مسکن تابستانی سفارت انگلیس رفتم که تقریبا در ششمایلی شمال تهران قرار داشت و بسیار خوشوقت و آسودهخاطر شدم وقتی دیدم آنها را مهروموم کردهاند و جزو محموله سفارت گذاشتهاند.
سهشنبه، 18 سپتامبر، خرید کتابهایم به پایان رسید که در مجموع بیش از 10پوند برایشان خرج شد. وقتی همراه یکنفر باربر تنومند که خریدهایم را حمل میکرد به هتل بازگشتم، آموزگار قدیمم میرزا اسدا... سبزواری را یافتم که از سر لطف زندگینامه استادش، حاج ملاهادی سبزواری را برایم آورده بود و نیز نمونه امضای آن متفکر بزرگ را. روز بعد چهارشنبه 19سپتامبر، حاجیصفر ترتیب استفاده از خدمات یک حلبیساز را داد که توانستیم کتابها و اشیای خریداری شده را در یک صندوق بزرگ چوبی که با حلب، نوارکشی شده بود بستهبندی و لحیمکاری و محکم کنیم که خوشبختانه همهچیز در آن جایگرفت. وقتی صندوق بسته و آماده شد، توسط چند باربر آن را به دفتر مستر زیگلر واقع در کاروانسرای امیر بردیم و تحویل نماینده آنها دادیم که از طریق بوشهر به انگلستان فرستاده شود. ارزش کل محتویات صندوق که خودم برای گمرک برآورد کردم، تقریبا 79تومان (24 پوند) شد.
لینک کوتاه:
https://www.iranporseman.ir/Fa/News/92787/