سرمقاله اعتماد/ اقتصاددان انقلابی
سه شنبه 27 اسفند 1398 - 09:57:23
|
|
ایران پرسمان - اعتماد / « اقتصاددان انقلابی » عنوان سرمقاله روزنامه اعتماد نوشته محسن آزموده است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید: دکتر رییسدانا را همیشه در جلسات و نشستها میدیدم و تا جایی که میشد و فضای رسانهای اجازه میداد، آنها را بازتاب میدادم. یکبار بهمن ماه سال 1393 در پژوهشکده تاریخ اسلام نشستی برگزار شد با موضوع تاریخ و اقتصاد. در این نشست او با دکتر داریوش رحمانیان و دکتر محمد مالجو سخنرانی داشتند. حضور دکتر رییسدانا در آن جلسه برای همه مخاطبان اهمیت داشت. کمی بیشتر از یک سال بود که از دردسری خلاصی یافته بود و کسی انتظار نداشت که در مجامع عمومی حاضر شود. آن دردسر برایش در پی انتقادش به طرح هدفمندی یارانهها و سیاستهای اقتصادی دولت دهم پدید آمده بود. خلاصه دکتر رییسدانا، در آن جلسه آمد. پیش از شروع جلسه با مریم مجد نزد او رفتیم و برای عکاسی از او وقت خواستیم. با خندهرویی و شادی پذیرفت. اسم من را پرسید، وقتی نام فامیلم را گفتم، به شوخی چهره در هم کشید و گفت: فامیل تیمسار آزموده (دادستان مصدق) که نیستی؟ این پرسش را یکبار دیگر دکتر محمدعلی موحد هم پرسید، وقتی که از او خواستم جلد چهارم خواب آشفته نفت را امضا کند! میدانستم که دکتر رییسدانا به همان اندازه دکتر موحد به دکتر مصدق علاقه دارد. سریع برایش توضیح دادم که نه آقای دکتر، فقط همنام هستیم! خندید و گفت، شوخی میکنم پسرم، نوهاش هم بودی فرقی نمیکرد، اشتباهات او به تو دخلی ندارد! آن روز دکتر رییسدانا درباره رابطه اقتصاد و تاریخ از منظر مارکس و چپگرایان و همچنین سایر نحلههای اقتصادی صحبت کرد و گفت: «یکشبه نمیشود ایران را پیشرفته کرد، اراده انسان تنها در مقتضیات تاریخی میتواند حرکت کند.» دیدار از نزدیک بعدی با او، پنج سال بعد، در اردیبهشت ماه همین امسال رخ داد. دوست و همکارم آقای محمد داوری، که دست بر قضا مدتی را با دکتر رییسدانا زندگی کرده، چند بار به من گفته بود که برای انجام گفتوگو پیش او برویم. محمد در مدت همزیستی با دکتر، بهرغم اختلافنظر در دیدگاههای سیاسی و اقتصادی، شیفته اخلاق و رفتار او شده بود و میگفت، سینه این مرد، گنجینه خاطراتی گرانبهاست، خیلی خوب میشود که با او مصاحبه کنیم؛ بلکه گوشهای از خاطراتش که تاریخ معاصر ماست، مکتوب شود. درنهایت عصر چهارم اردیبهشت ماه سال جاری، به لطف آقای داوری به منزل دکتر رییسدانا، در محله گیشای تهران رفتیم و با او را در آپارتمان سادهاش دیدار کردیم، در همان اتاقی که عکس مارکس را به دیوار زده بود. دکتر رییسدانا، به گرمی از ما استقبال کرد و مثل همیشه بیتکلف از ما خواست که سخت نگیریم و آنجا را خانه خودمان بدانیم. وقتی فهمید میخواهیم خاطراتش را ثبت کنیم، پرسید از من چه میدانید؟ گفتم اینکه شما متولد سال 1327 تهران هستید، در مدرسه اقتصادی لندن درس خواندهاید و... خیلی سریع گفت، اینها را که شایع شده کنار بگذار، وارد جنبههای دیگر شو، یعنی بپرس که چگونه این آرمان و عقیده را پیدا کردی؟ درباره حضور اجتماعی من بپرس و از من بخواه که بگویم چرا این کتابها را نوشتهای؟ بپرس برای چی من 44تا کتاب نوشتهام؟ از کی اجازه گرفتهام؟ باید از بحثهای خصوصی بگذریم. باید از جزییات عبور کرد... او شیفته عدالت و برابری بود و در بیان دیدگاهها و نظراتش شجاعت و جسارتی مثالزدنی داشت، خودش را «ماجراجو» میخواند و گرم و شیرین سخن میگفت. در زمینه دیدگاههایش با هیچکس تعارف نداشت و از پرداختن هزینه برای اندیشههایش هیچ ابایی نداشت. در هفتاد و یک سالگی با حافظهای درخشان گذشته را به یاد میآورد. در خانوادهای فرهیخته و نسبتا متمول پرورش یافته بود، اما چنان که خودش میگفت، از همان کودکی از مشاهده شکاف و جدایی سطح زندگی میان ثروتمندان و اشراف با اقشار فرودست رنج میبرد. هنگامی که از مصدق و نهضت ملی سخن میگفت، چشمهایش برق میزد، این گرایش همزمان او به اندیشههای چپ و جریانهای مصدقی را با محله شاپور توضیح میداد و میگفت: «در شاپور دو گروه بودند؛ یکی مصدقیها که در یک قهوهخانه بودند و دیگری قهوهخانه بالاتر که تودهایها بودند. من به میتینگ جبهه ملی دوم در جلالیه رفتم و بهشدت تحتتاثیر شعارهای تند زندهیاد فروهر و صحبتهای صدیقی و سنجابی و الهیارخان صالح قرار گرفتم.» در نوجوانی مادرش کتاب «نود و سه» آخرین رمان ویکتور هوگو در شرح انقلاب فرانسه (1793) را برایش خریده بود. با شور و هیجانی وصفناپذیر میگفت: «از خواندن این کتاب کیف کردم، انقلابی شدم، جوزف شنیس شخصیت من را تسخیر کرد، دانتون، مارا...» و دکتر فریبرز رییسدانا تا هفتاد و یک سالگی انقلابی ماند و هیچگاه از آرمان عدالت و برابری دست نکشید، همچنانکه تا آخر مصدق را دوست داشت و برای او احترام قائل بود. گفتوگوی ما بعد از نود دقیقه تا سالهای انقلاب پیش رفت و بنا شد که در فرصتی دیگر به ادامه زندگی او بپردازیم. فرصتی که با صد دریغ و افسوس دیگر هیچگاه دست نداد! یادش گرامی باد.
http://www.PorsemanNews.ir/fa/News/115503/سرمقاله-اعتماد--اقتصاددان-انقلابی
|