حکایت/ شیر گوسفند و سیل
پنجشنبه 1 خرداد 1399 - 17:01:28
|
|
ایران پرسمان - حوزه / مردی بود که رمههای بسیاری داشت. او برای مواظبت از رمهی خود چوپانی را به کار گرفته بود. چوپان هر روز شیر گوسفندها را میدوشید و به خانهی مرد توانگر میبرد. او آب فراوان قاتی شیر میکرد و از چوپان میخواست، شیر زیادشده را ببرد به بازار و به مردم بفروشد. شبان وقتی دید که اربابش آب زیاد قاتی شیر میکند و به مردم میفروشد، زبان به نصیحت گشود و به اربابش گفت: «ای ارباب، دست از این کار بردار و به مردم خیانت نکن! چون که عاقبت خیانت به مردم تباهی و نابودی است.» مرد رمهدار که چوپان را ساده میپنداشت، به حرفها و نصیحتهای او میخندید و آنها را نشنیده میگرفت و روز به روز آب زیادی قاتی شیر میکرد و آن را به خورد مردم میداد. در یک شب بهاری که چوپان خسته شده بود، گوسفندان را داخل رودخانهی خشک و بیآب خواباند و خودش هم برای دمی خفتن و استراحت کردن و مواظبت از رمه، بالای تپهای رفت و کمی خوابید. نیمههای شب، باران تندی شروع به باریدن کرد و سیل راهانداخت. سیل به سمت رودخانهی خشک و بیآب رفت و همهی گوسفندان را یکجا با خود برد. چوپان که دید حتی یک گوسفند هم نمانده است، با سطل خالی شیر پیش اربابش آمد. ارباب با دیدن سطلهای خالی از شیر، پرسید: «چرا سطلها خالی است؟» چوپان گفت: «سیل همهی رمهی تو را هلاک کرد.» رمهدار با ناراحتی پرسید: «سیل از کجا آمده بود؟» چوپان گفت: «ای ارباب! قبلاً به تو گفته بودم اضافه کردن آب به شیر، خیانت به مردم است. همان آبهایی که قاطی شیرها میکردی و به خورد مردم میدادی، به سیل عظیمی بدل شد و همهی گوسفندان تو را یکجا با خود برد.» (عنصرالمعالی؛ قابوسنامه)
http://www.PorsemanNews.ir/fa/News/143562/حکایت--شیر-گوسفند-و-سیل
|