داستان های واقعی/ خدا می رساند
دوشنبه 23 تير 1399 - 14:08:41
|
|
ایران پرسمان - مشرق / مجید از بچههای جنوب شهری لوطی مسلک بود. «مجید بربری» صدایش می کردند، چون گاهی پای دخل نانوایی داییهای پدرش می رفت تا اگر مستمندی را میشناسد، نان مجانی به دستش بدهد. خودش نیسان داشت و چون زبر و زرنگ بود، درآمد خوبی هم داشت. بعضی روزها کلی با نیسانش کار میکرد، اما روز بعد پول بنزینش را از من قرض میگرفت، خوش حساب هم بود. ته توی کارش را که درمی آوردی، میفهمیدی کل درآمد روز قبلش را بخشیده. تکه کلامش هم این بود:«خدا بزرگ است، میرساند». خاطرات شهید مدافع حرم مجید قربانخانی
http://www.PorsemanNews.ir/fa/News/161700/داستان-های-واقعی--خدا-می-رساند
|