ایران پرسمان
بازخوانی «ابلوموف» کتابی که در ستایش تنبلی
دوشنبه 20 مرداد 1399 - 22:09:52
ایران پرسمان - آخرین خبر /11آگوست در کلمبیا به نام روز تنبلی خوانده می‌شود و جشن و جشنواره‌ای هم دارد. برای این روز، چی بهتر از بازخوانی «ابلوموف» کتابی که در ستایش تنبلی است؟
«تنبلی هنر است.» این جمله را فقط وقتی خوب می‌فهمید که کتاب «ابلوموف» را بخوانید. این اثر، یادتان می‌آورد تنبلی، کار پیش پا افتاده‌ای نیست، هنر است، پر از آیین‌ها و مناسک و جزئیات خاص خودش.
ما در این رمان زندگی و مرگ ایلیا ایلیچ ابلوموف را می‌خوانیم و زندگی و مرگ این آدم، فقط یک کلمه است؛ ابلومویسم. ابلومویسم لغتی است که خود گنچاروف در رمان آورده و به معنای راه و روش شخصیت داستانش است. ابلوموف یک اشراف‌زاده است که زندگی‌اش از عواید دهی به ارث مانده از اجدادش می‌گذرد. ابلوموف مردی مهربان، زودباور، بااحساس، فرهنگ‌دوست و نازنین است که فقط یک عیب دارد؛ تنبلی. سال‌هاست دایرهالمعارف روی تاقچه اتاق او، روی صفحه 357 مانده و 30 سال است که کسی کتاب را ورق نزده. پشت پنجره‌ها تار تنیده شده و ابلوموف فقط توی رختخواب یا روی صندلی راحتی است؛ وزن اضافه می‌کند و اجازه می‌دهد عشقش از دست برود و مباشرانش اموالش را از چنگش دربیاورند؛ اما حاضر نیست از جایش تکان بخورد. تنها حرکت ابلوموف در طول رمان، وقتی است که عاشق شده و حاضر می‌شود تا طبقه پایین هم بیاید.
ایوان گنچاروف، ابلوموف را در سال 1858 نوشت و سعی کرد کسالت جامعه روسیه تزاری را نشان بدهد. این کسالت و تنبلی چنان به خورد متن رفت که کتاب به مانیفست تنبلی تبدیل شد و واژه ابلومویسم به فرهنگ لغات روسی اضافه شد؛ طوری که حتی لنین هم از این واژه استفاده می‌کرد. در واقع ابلوموف یک خودآموز تنبلی است. ابلوموف برای فرار کردن از هر کاری، استدلال‌های خاص خودش را دارد و چون ابلوموف آدم باهوشی است، این استدلال‌ها معمولاً چیزهای به درد بخور و کاربردی هم هست. به این یک نمونه که استدلال ابلوموف برای سفر نرفتن است، توجه کنید: «صحنه های وحشی و باعظمت [طبیعت] به چه کار می‌آید؟ مثلاً دریا؛ خدا از بزرگی‌اش نکاهد؛ جز اندوه چیزی القا نمی‌کند و تماشای آن اشک در چشم می‌آورد. در پیشگاه سفره بی‌کران آب، دل پر از هراس می‌شود و هیچ نقطه‌ای نیست که نگاه خسته را از این یکنواختی بی‌حد دربیاورد. غرش و جنبش‌های خشمگین امواج، گوش‌های ضعیف را نوازش نمی‌دهد و از ازل تا امروز پیوسته همان آواز تاریک و مرموز را تکرار می‌کنند؛ همان غرش و همان ناله‌هایی که انگار از سینۀ دیوی محکوم به عذاب برمی‌آید. وای که چه نعره‌های دلخراشی!... تماشای ورطه‌ها و کوه‌ها نیز برای آدمی لذتبخش نیست؛ آنها همچون دندان نیش و چنگال درنده‌ای وحشی که برای دریدنش عریان شده باشد، او را تهدید می‌کنند و به وحشت می‌اندازند؛ آنها ناتوانی جسم ما را به وضوحی بیش از حد به یاد می‌آ ورند و ما را به وحشت و تشویش می‌اندازند. حتی آسمان بر فراز این صخره‌ها و مغاک‌ها، چنان بعید و دور از دسترس می‌نماید که گویی انسان‌ها را واگذاشته است». یا این نمونه، که در مذمت رویاپردازی و خیالبافی است؛ جایی که ابلوموف حتی خودش و تنبلانه‌ترین کار بشر را هم نقد می‌کند: «بیش از همه چیز از خیال‌پردازی بیزار بود و از این همراه دوچهرۀ زندگی ما گریزان بود. همسفری که در یک سو منظری دوستانه و در سوی دیگر صورتی خصمانه می‌نماید و تا زمانی که بر او اعتماد نکنیم دلداری زیباروی است، اما همین که زمزمۀ شیرین و اغواگرش را ساده‌دلانه به گوشی شنوا پذیره شویم، چهره‌ای کریه می‌نماید.»
ارباب ابلوموف، با همین توجیه‌ها زندگی کسالتبارش را به سر می‌برد و عمرش را در خانه‌ای آرام، در کنار همسری چاق و مهربان با میل بافتنی در دست و کودکانی سربه‌راه به پایان می‌رساند. صحنۀ پایانی جایی است که دوتا از کاراکترها از مرگ ابلوموف حرف می‌زنند و یکی‌شان از دیگری علت مرگ او را می‌پرسد و آن دیگری جواب می‌دهد: «او از ابلومیسم مرد.» ابلوموف بعد از مرگ و پایان رمان، شهرتی جهانی پیدا کرد. او از آن دست شخصیت‌های ادبی است که شهرتی بیش از نویسنده‌شان دارند.
ایوان گنچاروف، خالق ابلوموف، برخلاف کتابش شخصیتی پرجنب و جوش و فعال بود. برعکس ابلوموف که از اتاقش تکان نخورد، رفت و دور دنیا را گشت. بجز ابلوموف، ده رمان دیگر هم نوشت. اما تنها دلیل شهرت گنچاروف، این است که او ابلوموف را نوشت، اینکه او نوشتن در مورد تنبلی را به تنبلی برگزار نکرد.
«ابلوموف» در ایران سال 1355 و با ترجمۀ سروش حبیبی آمد. آن موقع حبیبی هنوز روسی بلد نبود و داستان را از ترجمه‌های انگلیسی، فرانسوی و آلمانی برگردانده بود. آن چاپ یک یادداشت کوتاه هم داشت که حالا جنبۀ پیشگویانه پیدا کرده: «امیدوارم استقبال خوانندگان باعث شود صاحب ‌مت روسی‌دانی، با ترجمه دقیق‌تری این عیب را برطرف کند». این آرزو سال 1386 محقق شد که خود حبیبی ابلوموف را از زبان اصلی ترجمه کرد.
احسان رضایی
برگرفته از @ehsanname

http://www.PorsemanNews.ir/fa/News/173592/بازخوانی-«ابلوموف»-کتابی-که-در-ستایش-تنبلی
بستن   چاپ