کبیری که صغیر شد
دوشنبه 31 تير 1398 - 18:19:51
|
|
ایران پرسمان - کبیری که صغیر شد k ٤.٦ ٠ اعتماد / متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست سیدعلی میرفتاح| نیازی نیست به اوراق زرد و کهنه تاریخ رجوع کنیم یا دوران طلایی ملکه ویکتوریا را به یاد بیاوریم تا قدرت و عظمت بریتانیای کبیر برایمان تداعی شود. تا همین چند سال پیش هم یعنی تا همین چهل، پنجاه سال پیش هم، آفتاب در پادشاهی بریتانیا غروب نمیکرد و اغلب ملوک دنیا تنها زیر سایه سنگین ملکه احساس امن و آسایش میکردند. قرن هجدهم و نوزدهم که جای خود دارند، تا همین اواخر قرن بیستم هم در ذهن و ضمیر مردم دنیا انگلیس به مثابه کشوری قدرتمند و مرموز و آبزیرکاه نقش بسته بود و دستهای پنهان، گاهی هم آشکار انگلیسیها در اداره دنیا قابل مشاهده بود یا لااقل احساس میشد. فقط ما ایرانیها نبودیم که شوخی و جدی به هر معضل پیچیدهای میرسیدیم، میگفتیم «کار کار انگلیسیهاست»، باقی مردم دنیا هم - علیالخصوص روشنفکران و هوشیاران- تلقیشان این بود که هیاتمدیره زیرزمینی دنیا، در یکی از ایستگاههای متروک مترو در لندن مستقر است و از آنجاست که جنگ و چپاول و جور و ستم دنیا برنامهریزی و کنترل میشود. انگلیس را مردم دنیا اختاپوسی فرض میکردند که اگرچه سرش در بوکینگهام بود اما ایادی درازش در آسیا و امریکا و اقیانوسیه آتش میسوزاندند و اسباب زحمت دنیا را فراهم میآوردند. ایران هیچگاه مستعمره انگلیس نبود معذلک به لطف ضعف و ناتوانی قاجارها و پهلویها، آنها هر کاری خواستند در ایران کردند و عملا عقبافتادگی سیاسی و صنعتی ما را باعث شدند. مردم حق داشتند هر اشکال و ادباری که بر سر راه خود میدیدند به انگلستان نسبت دهند. انگلیس رسما در کار و بار شاه و وزیرانش دخالت میکرد، اقدامات میهنپرستانه معدودی زعمای خیرخواه را مانع میشد، جلوی پای وزیران مصلحتاندیش سنگ میانداخت و... هیچ ننگی برای خاندان پهلوی بالاتر از این نیست که اولی امربر رسمی انگلیس بود، دومی امربر انگلیس و امریکا، پا میداد دیگران را هم بلهقربان میگفت. بعد از جنگ جهانی دوم، همان موقع که انگلیسیها شاه مملکت ایران را وادار به استعفا کردند و به منفا فرستادندش، در اراک محبس ساختند و بسیاری از رجال نامدار ایرانی را مواخذه و زندانی کردند. این درد به جان وطنپرستان ایرانی بسیار گران آمد که تیر و ترکشهای جنگ جهانی دوم به ایران بیطرف اصابت کند و انگلیسیها خودشان را محق بدانند که امرا و وزرا و سرهنگان ارتش را در ایران محاکمه و تنبیه کنند... معذلک دایما یکسان نباشد حال دوران غم مخور. تلک الایام نداولها بین الناس. آن انگلیسی که سطوت و شوکتش را حتی دشمنانش نمیتوانستند منکر شوند، رفته رفته به چنان ضعف و فتوری رسید که آخر سر، خانه پرش، به مقام دنبالهروی از امریکا نائل شد. اگر فیلم گوسترایتر را ندیدهاید، ببینید. رومنپولانسکی، این کارگردان زیرک لهستانی پرده از اسرار قدرت برداشته و حقیقت تشکیلات سیاسی انگلیس را بر ملا کرده. تا قبلش نه فقط در سینما و ادبیات که در عالم واقع وانمود میشد همه کاره دنیا انگلیس است بقیه عمله اکره ملکهاند. اما این دروغ سالهاست که رنگ باخته و حقیقت برای هوشیاران عالم آشکار شده که انگلیس با سیلی صورتش را سرخ نگه میدارد و در همه چیز، از جمله سیاست نه فقط مطیع و منقاد بلکه کارپرداز کاخ سفید است. در قرن بیست و یکم گفتار و رفتار بعضی از روسای جمهور ایالات متحده با انگلیس طوری است که گویی دارند با فرماندار یکی از ایالات خود سخن میگویند. تمام زرنگی انگلیس در سالهای اخیر این بوده که نگذاشته افول گسترده و همهجانبهاش سر و صدا کند و تشت رسواییاش از بام بیفتد. بخواهید نشانههای این افول را ببینید، میتوانید روزنامههای انگلیسی و امریکایی را از زمان میجر و بلر تا امروز تورق کنید. اوج فلکزدگی و بیارادگی انگلیس را میتوانید در زمان بوش پسر، در قضیه حمله امریکا به عراق ببینید. بلر را مطبوعات لقب داده بودند «دم سگ بوش». یعنی حتی بوش برای بلر به اندازه سگ وفادار و همراه هم اعتبار قائل نبود... اشتباه نکنید. من این حرفها را به قصد تخفیف انگلیس نمیزنم، ضمن اینکه اگر این کار را بکنم، کار بدی نکردهام. اما الان عرضم چیز دیگری است. نه شعار میدهم و نه دشمنی با بریتانیا وادارم کرده تا از دور ناسزایش بگویم و سینهام را سبک کنم. نه. عرضم این است که بر صندلی چرچیل، آن سیاستمدار کهنهکار کسی نشست که منزلتش در حد دم سگ بوش بود و در جنگ عراق از خود هیچ ارادهای نداشت، بر جای تاچر هم زنی نشسته که نه فقط از عهده یک برگزیت ساده برنمیآید، بلکه زود به گریه میافتد، توسط دختر ترامپ تحقیر میشود، ترامپ احمقش میخواند و... قبلا میپنداشتیم که سیا از امآیسیکس حرفشنوی دارد. سینما هم به این پندار ما دامن میزد و در قصههای جیمزباند گفته میشد که حالا حالاها ماموران سیا باید بدوند تا به گرد ماموران اینتلیجنت سرویس برسند. اما حالا که ترامپ پردهها را از روی مناسبات واقعی قدرت پس زده، معلوم شده که امآیسیکس دست بالای یکی از ادارات زیرمجموعه سیآیای است. در قضیه توهین آشکار ترامپ هم به سفیر بریتانیا در امریکا معلوم شد که دولتمردان انگلیسی سخت متزلزل و خائفند، برای به دست آوردن دل رییسجمهور ایالات متحده حاضرند تن به خفت و خواری بدهند. یکبار برای تفنن هم که شده بعضی از متون دوره قاجار را در دست مطالعه بگیرید تا ببینید چطور انگلیس گرفتار مکافات عمل شده و در برابر امریکا همان رفتارهایی را میکند و حرفهایی را میزند که صد سال جلوتر رجال قاجار خطاب به وزیر مختار انگلیس میگفتند. گاهی ناظران سیاسی در فهم کار و کردار ترامپ به تردید میافتند که او واقعا دشمن چه کسی است؟ آنقدری که ترامپ فرانسه و آلمان و خصوصا بریتانیا را در این سه سال تحقیر کرده و تخفیف داده، به دشمنانش چیزی نگفته. هیچ بعید نیست که اسراییل، امریکا را بر آن داشته باشد که اروپا و اعراب را سرافکنده کند. سرافکندگی انگلیس منحصر به مناسباتش با ایالات متحده نیست. آن انگلیس سیاس و کیسی که ما در ذهن داشتیم، هیچ نسبتی با این کشور پر مساله ندارد. نگاهی به مناسبات قدرت و زد و بندهای سیاسی در این چند سال اخیر بیندازید تا حساب کار دستتان بیاید که انگلیس حتی از پس حل و فصل بحرانهای ساده و ابتدایی خود نیز برنمیآید. قضیه ولز، قضیه اسکاتلند، همین قضیه برگزیت و دهها مساله خرد و بزرگ گواهی میدهند که ما در فصل جدید دنیا نه با بریتانیای کبیر که با بریتانیای صغیر مواجهیم. صغیری که اگر قیمی چون ایالات متحده نداشته باشد حتی از پس تعامل با خاورمیانه برنمیآید. حالا که حتی با قیمش هم برنمیآید. بیبیسی فریبتان ندهد و جلوی چشمتان را نگیرد تا حقیقت را نبینید. حقیقت این است که آن امپراتوری باشکوه جلوی چشممان فروریخته و از او جز نامی نمانده. حالا بگذار بر سر نفتکش اولدرم بلدرم کند، ما که میدانیم او بدون اذن امریکا آب نمیخورد...
http://www.PorsemanNews.ir/fa/News/36182/کبیری-که-صغیر-شد
|