ایران پرسمان
چه کسی حنیف‌نژاد را لو داد؟
چهارشنبه 13 شهریور 1398 - 2:05:59 PM
ایران پرسمان -
کسی که حنیف‌نژاد را لو داد
٨
٠
شرق / متن پیش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست
«هسته اولیه سازمان که هم‌اکنون برای اولین‌بار نام آن را فاش می‌کنیم در شش سال قبل و با شرکت برخی از کادرهای سابق نهضت آزادی ایران به شکل مخفی بنیاد یافت».این بخشی از نخستین بیانیه سازمان مجاهدین خلق است که در سال 50 منتشر شد. سازمان مجاهدین که گفته می‌شود هسته اولیه آن به نوعی متشکل از نیروهای جبهه ملی دوم و نهضت آزادی بود و شاید بتوان گفت وجه الزام به اصل قانون‌گرایی در شاکله اصلی نهضت آزادی حنیف‌نژاد، بدیع‌زادگان و سعید محسن را بر آن داشت که برای عملیات مسلحانه با تشکیلاتی جدید در عرصه سیاست غیررسمی حضور داشته باشند.
انگیزه‌های مبارزه مسلحانه
محمد حنیف‌نژاد درباره علت گرایش اعضای سازمان به مبارزه مسلحانه در بازجویی خود گفته بود: «چندین ماه اول تصمیم داشتم که اگر از زندان خارج شدم برای تحصیل به اروپا یا آمریکا بروم و در ایران نباشم ولی کشتار عام مردم در پانزده خرداد مرا بر این واداشت که درباره این کشتار بیشتر فکر کنم و در نتیجه از فکر مسافرت به خارج منصرف شدم».سعید محسن هم مانند حنیف‌نژاد قیام 15خرداد را در ایجاد سازمان به‌شدت مهم می‌داند: «... شاید اگر جریان 15خرداد نبود من نیز مثل دیگران همه چیز را فراموش می‌کردم. برخورد 15خرداد و اینکه طبقات پایین در این جریان به سادگی کشته شدند در حالی که در جریان دانشگاه حداکثر به چند ماه زندانی قناعت می‌شد، روحیه مقاومت را در من زنده کرد. این سؤال بارها در ذهن من تکرار می‌شد که چه شد که در عرض چند روز مردم جلو گلوله رفتند و در حالی که در طول سه سال، مبارزه از اعلامیه پخش‌کردن تجاوز نکرد. در تحلیل بعدی به این نتیجه رسیدم که طبقات پایین جامعه زیر فشارند و برای‌شان مرگ و زندگی فاصله زیادی ندارد ولی طبقات مرفه فاصله مرگ و زندگیشان بسیار زیاد است...».
شائبه لودادن حنیف‌نژاد توسط رجوی
در شهریور سال1350 و در آستانه برگزاری جشن‌های 2500ساله شاهنشاهی بود که تعداد زیادی به جرم «اقدام علیه امنیت کشور، اعمال تروریستی و ترور اتباع ایرانی و آمریکایی» اعدام شدند. جالب آن است که در این میان مسعود رجوی از اعدام رهایی یافت و به حبس ابد محکوم شد. در جزوه‌ای که در دهه 60 از طرف دانشجویان ایرانی در فرانسه (هواداران سابق سازمان پیکار) منتشر شد، نظرات تراب حق‌شناس، عضو سابق مرکزیت سازمان مجاهدین، از تأسیس تا انشعاب، پوران بازرگان، همسر حق‌شناس و همسر سابق محمد حنیف‌نژاد و چند نماینده‌ای که سازمان برای ملاقات با امام به نجف فرستاده بود، آمده است. در بخشی از این جزوه درباره روحیه مسعود رجوی در حین بازجویی‌ها ذکر شده است: «آقای ابریشم‌چی طی سخنرانی خود در مراسم سلام عید در حضور دیگر رهبران مجاهدین و... و در ادامه چاپلوسی‌های چندش‌آور و دیکتاتورپرور خویش درباره‌ آقای رجوی می‌گوید که بهترین بازجویی را همان سال 50 خودش داده بود توی آن همه سختی و طوفان تا آخرش هم یک ویرگول نتوانسته بودند از او در‌بیاورند. (مجاهد241 ص21) هر کس این را نداند حداقل مجاهدین اولیه به یاد دارند که کدام‌یک از بچه‌ها چه نقاط ضعف و قوتی از خود نشان دادند. آقای رجوی به هیچ وجه آن‌طور که آقای ابریشم‌چی بیان کرده نبود بلکه مثل برخی دیگر ضعف‌هایی از خود نشان داد که کم نبود. او تمام مشخصات حنیف‌نژاد را به خط خودش که ما به خوبی می‌شناسیم و انطباق آن با قیافه محمد را می‌دانیم در بازجویی نوشته بود. این ورقه‌ بازجویی بعدا به‌عنوان افشای رجوی پخش شد. ما آن اقدام را محکوم می‌کنیم اما تمجیدهای نادرست آقای ابریشم‌چی را نمی‌پذیریم. این را هم اضافه کنیم که اطلاعات داده‌شده راجع به شهید حنیف‌نژاد توسط مسعود را به‌عنوان اینکه آن اطلاعات سوخته بوده که نبوده نمی‌توان توجیه کرد چون مسعود را اول شهریورماه 50 گرفتند و محمد حنیف‌نژاد را 30 مهر یعنی 2 ماه بعد دستگیر کردند». بر اساس این دیدگاه، برخی باور دارند مسعود رجوی عامل لورفتن حنیف‌نژاد بوده است؛ به نحوی که گفته می‌شود حتی کروکی منزل نیز کشیده شد بود اما در مقابل روایت رایج این است که یکی از اعضای ساواک که سعید محسن برای گرفتن اسلحه از کرمانشاه به او معرفی شده بود، عامل این لورفتن بود.
تغییر ایدئولوژی و حذف‌ درون‌سازمانی
در آذر سال 1353 مقاله‌ای در حدود صد صفحه به نام «پرچم مبارزه ایدئولوژیک را برافراشته‌تر سازیم» از سوی تقی شهرام در نشریه داخلی و در سطح رده‌های بالاتر سازمان توزیع شد که به بررسی جهت انتخاب ایدئولوژی برای سازمان و جمع‌بندی نظرهای ارائه‌شده پرداخته بود. خود وی در بیانیه گفته بود که در پاییز 53 بعد از گذشت یک‌سال‌ونیم از آغاز این مبارزه (مبارزه ایدئولوژیک) ورود در یک دوره تحول کیفی جدید در مبارزه ایدئولوژیک از طرف رهبری سازمان اعلام شد. با وجود اینکه برای نگارنده دسترسی به این مقاله میسر نبود، بخش‌هایی از مفاد آن از این قرار است که یکی از بحث‌ها ضرورت مبارزه مسلحانه بود که به اعتقاد نویسنده مقاله فقط با اعتقادات مارکسیستی قابل توجیه است. در این مقاله وی به‌ وجود سه جریان «اپورتونیسم چپ‌نمای سلطه طلب»، «دگماتیسم مذهبی» و «پاسیو نهیلیست» در سازمان اشاره کرده که علیه خط «اصیل و بالنده» سازمان فعالیت می‌کنند همچنین در این مقاله اشاره شده بود که دیالکتیک بدون ماتریالیسم، مانند بدن بدون سر است.در همین زمان در شاخه تقی شهرام کلمه «رفیق» جایگزین «برادر» شده بود و افراد اجباری در خواندن نماز نداشتند و چون گذشته افراد به کارخانه‌ها برای کارگری و تماس و سازماندهی کارگران می‌رفتند. البته برخی از آنان چون معترض جریان جدید بودند، با فرستادن به کارگری دور و دورتر می‌شدند. همچنین تقی شهرام و افراد شاخه‌اش را به دو گروه با راندمان و رشدیابنده و بی‌راندمان و مسئله‌دار تقسیم کرد و پس از چندی افراد معترض را به شاخه‌های دیگر فرستاد. مرتضی صمدیه‌لباف یکی از این افراد بود که به شاخه شریف‌واقفی فرستاده شده بود. پس از تصمیم نهایی در مرکزیت برای تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان، مجید شریف‌واقفی که منتقد و معترض به تغییر ایدئولوژی سازمان بود، عملا خط خود را از جریان جدید جدا کرد و خطاب به تقی شهرام گفت: «تو همه را به‌ تحلیل از خود و انتقاد از خود واداشته‌ای اما خودت تا به حال یک‌بار هم که شده تحلیل و انتقاد کوچکی از خود نکرده‌ای. مگر انسان بی‌عیب و نقص هم قابل تصور است و اصلا وجود دارد؟ نکند تو انسان مطلقی؟». تقی شهرام در پاسخ به شریف‌واقفی گفت: «راست می‌گویی من هم باید از خود انتقاد بکنم. بزرگ‌ترین انتقاد وارد بر من پیچیدگی جهان مادی و سادگی ذهن من است».
در نهایت لیلا زمردیان، همسر سازمانی وی به مرکزیت سازمان خبر داد که شریف‌واقفی قصد تأسیس شاخه اسلامی مجاهدین خلق را دارد و در حال عضوگیری از اعضایی است که هنوز به اسلام وفادارند. به‌دنبال آن با ابلاغ سازمان قراری بین وحید افراخته با مجید در ساعت چهار بعدازظهر روز 16 اردیبهشت سال 1354 در سه‌راه بوذرجمهری نو (15 خرداد شرقی) گذاشته ‌شد. هنگامی که شریف‌واقفی سر قرار حاضر ‌شد، توسط وحید افراخته و محسن سیدخاموشی به ضرب گلوله کشته و سپس برای جلوگیری از هویت‌یابی، جسدش توسط حسین سیاه‌کلاه و محسن سیدخاموشی سوزانده شد و آنها جسدش را در محل دفن زباله‌ها در خارج از تهران انداختند اما بعد از دستگیری وحید افراخته و محسن سیدخاموشی، جسد توسط ساواک کشف و شناسایی شد.تقی شهرام و همفکرانش در همان سال 54 بیانیه‌ای صادر کردند و به صورت رسمی خبر از انشعاب درون‌سازمانی دادند. در بخش‌هایی از بیانیه آمده است:‌ «در آغاز گمان می‌کردیم می‌توانیم مارکسیسم و اسلام را ترکیب دهیم و فلسفه جبر تاریخ را بدون ماتریالیسم و دیالکتیک بپذیریم. اینک دریافتیم که چنین پنداری ناممکن است... ما مارکسیسم را انتخاب کردیم زیرا راه درست و واقعی برای رهاساختن طبقه کارگر زیر سلطه است». پس از این بیانیه‌، مجاهدین مارکسیست با حفظ آرم سازمان و تغییر علائم و نشان‌های گذشته، حذف آیات قرآن و تاریخ پیدایش سازمان و نیز افزودن مشت گره‌کرده به نشانه وابستگی به طبقه کارگر، آرم جدیدی را برای خود تهیه و نشریه «جنگل» را به‌جای «مجاهد» به عنوان ارگان سازمان منتشر کردند و هر سه ماه یک بار نیز نشریه «قیام کارگر» را عرضه می‌کردند اما اکثریت اعضای سازمان در داخل زندان بر اصول خود و پایبندی به اسلام باقی ماندند. مسعود رجوی اعلام گرایش سازمان به مارکسیسم را یک حرکت فرصت‌طلبانه اعلام کرد و آن را زمینه‌ساز رشد تمایلات راست ارتجاعی خواند. بخش خارج از کشور نیز به‌طور جداگانه مخالفت خود را با این حرکت فرصت‌طلبانه با صدور اعلامیه‌ای با امضای «تعدادی از اعضای سازمان» اعلام کردند.
ضربه بر پیکره سازمان
تراب حق‌شناس از بازماندگان جمع اولیه تشکیل‌دهنده سازمان مجاهدین خلق که در سال 54 به مارکسیسم گرایید، در توضیح این تغییر ایدئولوژی گفته بود: «به نظر من خیلی‌ها تغییر ایدئولوژی مجاهدین را عمدتا از زمینه‌ای که داشت جدا می‌بینند. مجاهدین سال‌های 40 و 50 اول مبارز بودند و سپس مسلمان. برای ما در درجه اول این مهم بود که باید با رژیم شاه مبارزه کرد. اهداف ما البته با معیارهای مارکسیستی نمی‌خواند و طبعا ما کمونیست نبودیم ولی نظریه‌مان شکل تمام‌خلقی، عدالت‌جویانه، ضدامپریالیستی و ضداستبدادی داشت و چنین هم بودیم. گیرم از فرهنگ مذهبی که بر ما حاکم بود، برای پیشبرد نظرمان استفاده می‌کردیم. ما اگر در آمریکای لاتین بودیم ممکن بود از انجیل همان چیزها را بیرون بیاوریم و استفاده کنیم. از طرف دیگر به همین دلیل که ما اول مبارز بودیم یعنی با تضاد فقر و ثروت آشنا بودیم و با سلطه و حاکمیت این سیستم قصد مبارزه داشتیم طبیعی است از چیزی که به آن علم انقلاب زمانه می‌گفتیم یعنی مارکسیسم روی نتابیم و نسبت به آن نظر خوبی داشته باشیم؛ به‌همین دلیل انقلاب کوبا یا انقلاب چین برایمان اهمیت داشتند و نه از این جهت بود که سیستم کسب قدرت از طریق حزب یا کانون‌های مسلح اهمیت داشت، برای ما این مسئله کمتر مطرح بود. نظرمان بر این بود که هر طور شرایط خودمان ایجاب می‌کند عمل کنیم، نه با دنباله‌روی از این یا آن تز. اینکه در سال 52 رژیم می‌گفت مارکسیست‌های اسلامی پربیراه نمی‌گفت. به‌خاطر اینکه ما تکه‌بریده‌هایی از مارکسیسم و تکه‌بریده‌هایی از اسلام را کنار هم می‌گذاشتیم. برای ما پیش‌بردن امر مبارزه اجتماعی و رهاشدن از آن چیزی که ما آن را خلاف عدالت اجتماعی و خلاف انسانیت می‌دانستیم یعنی امپریالیسم، استعمار، استبداد و استثمار مهم بود؛ بنابراین به نظرمان راه‌های پیموده‌شده در چین، کوبا، شوروی و تجربه انقلاب اکتبر کاملا قابل مطالعه و آموزنده بود».انشعاب سال 1354 به‌طور کلی ضربات مهلکی را بر سازمان وارد کرد. ساواک در مدت کوتاهی توانست تعداد زیادی از افراد و گروه‌های پراکنده مارکسیست و مذهبی وابسته به سازمان مجاهدین را به تدریج شناسایی کند و از بین ببرد؛ به‌طوری‌که از اواسط سال 1355 دیگر عملا سازمانی وجود نداشت. از طرف دیگر انشعاب در سازمان مجاهدین باعث شد که برخلاف دوره‌های قبل اتحاد استراتژیک بین نیروهای مارکسیست و مذهبی در مقابله با شاه از بین رفته و جای خود را به بدبینی شدید و مرزبندی دقیق بین مارکسیست‎ها و مذهبی‌ها بدهد. گروه‌های مسلح مذهبی جدید برخلاف قبل، از همکاری با نیروهای مارکسیست به خاطر عقاید ضددینی و ترس از خیانت آنها پرهیز می‌کردند. گفته شده که سرخوردگی مجاهدین از پشتیبانی روحانیون و ناتوانی در جذب روشنفکران جدید که غیرمذهبی بودند از جمله علل گرایش نهایی سازمان به مارکسیسم است.بعد از این اتفاق، برخی از روحانیون از جمله آیات طالقانی، منتظری، ربانی‌شیرازی، مهدوی‌کنی، انواری، لاهوتی و رفسنجانی که از قبل در زندان درگیری‌هایی با زندانیان مارکسیست داشتند در اطلاعیه‌ای در اسفند 1354 با اشاره به نجاست کفار، اعلام کردند که تمامی زندانیان مسلمان باید از هرگونه ارتباط اعم از غذاخوردن، تماس بدنی، داشتن وسایل مشترک و... با مارکسیست‌ها پرهیز کنند. انشعاب درون سازمان مجاهدین یکی از نقاط عطفی به حساب می‌آید که بعد از پیروزی انقلاب هم زمینه‌ساز اختلافات خونینی میان گروه‌های مختلف سیاسی شد. فعالیت سازمان به همین منوال ادامه داشت تا آنکه با پیروزی انقلاب اسلامی و آزادشدن نیروهای مذهبی سازمان از زندان‌ها دوباره فعالیت این گروه ادامه پیدا کرد که در شماره آتی سلسله مقالات «تحزب در ایران» به رویدادهای این تشکیلات در مقطع بعد از انقلاب خواهیم پرداخت.

http://www.PorsemanNews.ir/fa/News/49192/چه-کسی--حنیف‌نژاد-را-لو-داد؟
بستن   چاپ