نائینی دینداران طرفدار استبداد را خلع سلاح کرد _ بخش اول
دوشنبه 28 خرداد 1397 - 15:27:51
|
|
پرسمان نیوز - ندیشه نائینی از یک طرف ریشه در آگاهیهای جدیی داشت که در آن دوران پدیدار شده و مفاهیم جدیدی را وارد ذهن شیعه کرده بود و از طرف دیگر برآمده از خودآگاهی نسبت به وضعیت بغرنج جامعه ایران آن زمان بود. بررسی ویژگیهای گفتمان نائینی در تنبیهالامه در گفتوگو با سیدعلی میرموسوی مهرنامه: گفتوگو را با شخصیت فکری و زمانه نائینی آغاز کنیم. شخصیت و زمانه او چه وجوهی داشت که توانست به باور عده زیادی نقشی روشنفکرانه و مترقی در حوزه ایفا کند؟ سیدعلی میرموسوی: فارغ از اطلاعات تاریخی وشناسنامهای، بهتر است بحث را با نگاهی به شخصیت فکری او آغاز کنیم. مرحوم نائینی سابقه تحصیل و حضور در دو حوزه اصفهان و نجف را در کارنامه خود دارد، اما بیشتر تربیت یافته حوزه نجف است. او شاگرد شناخته شده و مقرر اصلی درس آخوند خراسانی بود و جایگاهی بر جسته در مکتب وی داشت. به همین دلیل در دوران مشروطیت مرحوم نائینی به عنوان یکی از فضلای برجسته حوزه علمیه نجف به حساب میآمد که از دیدگاهی نواندیشانه به بحث در اینباره میپرداخت. در آن دوران، نجف در پرتو ارتباط نزدیک با افکار نوگرایانه، به مرکزی برای بحث و تبادل نظر درباره مفاهیم و اندیشههای جدید تبدیل شده بود و نائینی هم در این بحث حضوری جدی داشت. آقانجفی قوچانی در گزارشی که وضعیت از آن دوران ارائه میکند، به حلقهای متشکل از هجده تن از شاگردان آخوند خراسانی اشاره میکند که مباحثات مهمی درباره مسائل مهم مستحدثه انجام میدادند که نائینی از سرآمدان آن حلقه بوده است. البته افرادی همچون مرحوم محلاتی، ابوالحسن اصفهانی، هبهالدین شهرستانی هم حضور داشتهاند که بنا بر اعتبار ارتباطشان با سنت قدمایی و فقهی، افراد مهمی به حساب میآمدند. بنابراین این دست افراد در جایگاهی بودند که میتوانستند مسائل جدید را به شکل فنی و کارشناسانه به سنت دینی عرضه و از آن پاسخ متناسب را دریافت و ارتباطی کارشناسانه میان سنت و تجدد برقرار کنند. نائینی در شرایطی فعالیت فکریاش را آغاز کرد که با روحانیون معاصرش آبشخور فکری یکسانی داشت. نواندیشی نائینی ریشه درون فقهی داشت یا منشاء دیگری داشت؟ میرموسوی: نواندیشی نائینی از دو منبع سرچشمه میگرفت. اندیشه نائینی از یک طرف ریشه در آگاهیهای جدیی داشت که در آن دوران پدیدار شده و مفاهیم جدیدی را وارد ذهن شیعه کرده بود و از طرف دیگر برآمده از خودآگاهی نسبت به وضعیت بغرنج جامعه ایران آن زمان بود. این آگاهیهای نو در ارتباط با انحطاط و کاستیهای خود و پیشرفت دیگری، تبدیل به یکی از دغدغهها و جهتگیریهای نائینی شد. دومین منبع مهم تفکر وی ریشه در تحولاتی داشت که درون منظمومه فقهی شیعه با تقویت جریان اصولی و پیروزی آنها بر جریان اخباری حاصل شده بود. در حقیقت میتوان گفت اصولیان گامی را درفرآیند عقلانیسازی اجتهاد برداشته بودند که در پرتو آن فقها میتوانستند مسائل را از دریچه عقل مورد توجه قرار دهند و از همین نگاه برداشتهای جدید ازمتون دینی ارائه کنند. این تحول اگر چه از یک قرن و چه بسا پیشتر آغاز شده بود، اما به تدریج مقدمات آن در دوران نائینی و همفکرانش فراهم شد. به عنوان نمونه کتاب «کفایهالاصول» آخوند خراسانی که فرآورده این شیوه تفکر بود، روششناسی اجتهاد را به شیوه عقلی مطرح و تبیین میکرد. افزون بر این بحثهای فلسفی در حوزه سامرا و نجف رونق یافت و تقویت شد. این عقلگرایی که از آن صحبت کردید چگونه توانست راه و گفتمانش را باز کند و خود را بدل به یکی از گفتمانهای مطرح کند؟ میرموسوی: همانطور که بیان شد نائینی تربیت یافته مکتب آخوند خراسانی بود، بنابراین بهتر است پرسش اینگونه طرح شود که مکتب آخوند چه نقشی در عقلگرایی داشت و چگونه و با بهره بردن از چه امکاناتی به گسترش و تقویت آن کمک کرد؟ در پاسخ میتوانیم به چند امکان یا ابزار مهم اشاره کنیم که مکتب آخوند برای عقلانیسازی اجتهاد به ویژه در حوزه مباحث اجتماعی و سیاسی از آن بهرهبرده است. اولین نکته، شناسایی عقل بهعنوان یکی از منابع احکام شرعی بود که شیخانصاری برای آن نظریهپردازی کرد و دلیل عقلی را به عنوان دلیلی مستقل برای استنباط احکام شرعی مطرح کرد. مروری بر پیشینه و تاریخ بحث نشان میدهد که تا پیش از شیخ به عقل، بهمثابه دلیلی مستقل در عرض کتاب و سنت، نمینگریستند. شیخ در کتاب «رسائل» در تعریف دلیل عقلی میگوید: «دلیل عقلی حکمی است عقلی که واسطه دستیابی به حکم شرعی است.» پذیرش دلیل عقلی بر پایه این فرض صورت گرفت که هر آنچه عقل عملی بر خوبی و نیکی آن حکم کند، در تضاد با حکم شرعی نیست. یعنی همان اصل معروف: کل ما حکم به الشرع حکم به العقل. در مکتب آخوند از این ابزار درون دینی استفاده شد و عقلگرایی را تقویت کردند. به بیان دیگر شیخ انصاری با تدوین رسائل تحوّل جدی در روششناسی اجتهاد پدید آورد که در نتیجه آن زمینه برای گشودن چنین بحثهای جدیدی فراهم شد و فرصت مغتنمی به وجود آمد که تحولات فکری بعدی را در پیگذاشت. اما نکته دوم به بحث بناء یا سیره عقلا مربوط است. این اصطلاح همچنان که در اصول از آن بحث میشود، اشاره به اصول، شیوهها و رویههایی دارد که عقلا و خردمندان در زندگی به آن پایبند هستند و با وجود اختلاف در مرام و مذهب و اعتقادات در اعتبار و عمل به آنها اتفاق نظر دارند؛ به گونهای که اگر به اهل خرد و تعقل عرضه شوند، آنها را میپذیرند. البته اصولیان در مورد شرایط حجّیت و اعتبار بناء عقلا اختلاف نظر دارند، برخی اعتبار آن را به موافقت شارع مشروط میکنند، بناء عقلا قبلاً تنها در بحثهایی همچون حجّیت ظواهر یا حجّیت خبر واحد و از این دست مقولهها مورد توجه قرار گرفته بود و در مورد حکومت و سیاست به آن توجهی نشده بود. در مکتب آخوند بناء عقلا در عرصه حکومت و سیاست نیز مورد توجه قرار گرفت و به پاسخ این پرسش پرداختند که در جهان کنونی و در عرصه سیاست و حکومت چه خبرهایی وجود دارند که عقلا به آن پایبند هستند؟ نائینی و همفکرانش براین اساس به بررسی شیوهها و اصولی پرداختند که عقلا صرف نظر از مرام و مذهب خود به آن پایبندند و به این ترتیب زمینه را برای تقویت استدلالها و براهین در مقابل رقیب فراهم کردند. سومین امکانی که به آنها در تقویت عقلگرایی کمک بسیار کرد، پذیرش محدودیت قلمرو تکلیف و شریعت در حوزه عمومی بود. مکتب آخوند با نگاهی میانه به قلمرو احکام شریعت مینگریست و دایره آن را چندان گسترده نمیدید که همه حوزههای زندگی را در برگیرد. از این دیدگاه بخش قابل توجهی از زندگی عمومی از احکام الزامی شرعی خالی است و تصمیمگیری در آن به خود افراد واگذار شده است تا در پرتو اصولی مانند برائت و قواعدی مانند تسهیل در جایی که نتوان از دلایل معتبر به حکمی دست یافت، دایره عمل و حقوق انسان فراخ میشود. وحید بهبهانی با شناسایی این اصل میگوید: «جریان جهان در امور مربوط به معیشت بر این است، بلکه هر کس میتواند بر حسب خوشایند عقلش چیزی را وسیله نجات خود قرار دهد، مادامی که به آن خصلت دینی نداده و یا شرع از آن منعی نکرده باشد.» این برداشت زمینه را برای شناسایی منطقهالفراغی فراهم آورد و نائینی نیز با بهرهبردن از این امکان ادعا کرد که بخش گستردهای از احکام سیاسی در متون دینی بیان نشده است، بلکه به عقل و خرد واگذار شده تا همچنان که وحید بهبهانی گفته بود براساس خوشایند عقل در آن تصمیمگیری شود. در پرتو این امکانات و ابزارها آنان توانستند، برداشتهای سنتی و سنت قدمایی را مورد تردید و پرسش قرار دهند و به برداشتهای جدید دست یابند. طیفی که معتقد به عقلانیسازی اجتهاد بودند با چالشی روبرو شدند. این گونه که سخنشان توسط کسانی که به عقلگرایی و عبور از تفکر سنتی اعتقاد نداشتند. بدعت خوانده شد به راستی سخن جدید نائینی و منسوبین به مکتب آخوند خراسانی حرف جدیدی بود که بدعت خوانده شده یا صرفاً تفسیری جدید از متن واحد بود؟ میرموسوی: اگر بخواهیم به این سوال در چارچوب سنت و شرایط وقت پاسخ دهیم، باید که بگویم که حرف جدیدی بود چرا که در سنت قدمایی ما، بحثهایی نظیر حکومت قانون، محدودسازی قدرت، نسبت مشروعیت با خاستگاه مردمی، آزادی سیاسی و .... بحثهایی به شما میرفتند که تا بیش از آن جایگاهی نداشتند. بنابراین کوشش برای نشان دادن اینکه شریعت هیچ ناسازگاری با حاکمیت قانون ندارد و کاملاً با مفاهیمی مثل آزادی سازگار است، بیسابقه بود. اما از طرف دیگر باید به این نکته هم اشاره کنیم که ظرفیتی در آموزههای دینی وجود داشت که ناشکفته مانده بود و تلاش نائینی و همفکرانش معطوف به این امر بود که این ظرفیت را آشکار کنند و از آن بهره ببرند مثلاً با استناد به آیات شورا و امر به معروف و نهی از منکر یا بخشهایی از نهجالبلاغه بهویژه نامه حضرت امیر به مالک اشتر سعی داشتند. نشان دهند که نظام سیاسی خود کامه با آموزهها و ارزشهای اصیل دینی سازگاری ندارد. بنابراین با نوعی شالودهشکنی دوگانه روبهرو هستیم، آنها از سویی بازگشتی داشتند به ظرفیتهای موجود منابع دینی و از سوی دیگر به سراغ آگاهیهای جدیدی میرفتند تا عوامل عقبافتادگی و انحطاط جامعه اسلامی و بهویژه استبداد دینی را نشان دهند. پس هم وجه نو وجود داشت و هم وجه سنتی. این امر موجب شده بود که بتوانند تصویری منسجم و سازگار از دین ارائه کنند که میتواند دستاوردهای جدید را پذیرا باشد. در سینما یا در بعضی مسائل علمی، تاریخ را به قبل و یا بعد از یک فرد یا یک نظریه یا مکتب تقسیم میکنند. آیا میتوانیم تاریخ نوگرایی در اندیشه فقهی را به پیش و پس از نائینی تقسیم کنیم یا معتقدید نائینی را باید با شخص آخوند و مکتبش تحلیل و تفسیر کرد؟ میرموسوی: تعارضی میان این دو گزاره به نظر نمیرسد چرا که برجستهترین محصول مکتب آخوند در آن شرایط نائینی بوده است، اگر چه افراد دیگری آمدند و در رابطه با مشروطه و حکومت قانون قلم زدند ولی در رأس همه اینها کتاب دوران ساز «تنبیهالامه» نائینی است؛ از این رو میتوان گفت تا پیش از انتشار این اثر، سنت فقهی و فکری و سیاسی ما یک مسیر را طی کرده و بعد از انتشار، مسیری دیگر؛ که این تغییر مسیر مرهون شیوهنگارش جدید و نوع پردازشی است که درباره مباحث صورت گرفته و نوع استدلالها و نتایج به دست آمده را متمایز کرده است. به تنبیهالامه بپردازیم. این کتاب در دوره استبداد صغیر نوشته شد؛ دورهای که فضای فکری سیاسی از هر جهت بسته بود. این اثر که درون حوزهای محسوب میشد چه تأثیری بر حوزه و جامعه به معنای عام کلمه داشت؟ میرموسوی: اگر عنوان کتاب را به فارسی ترجمه کنیم میتوانیم به حوزه نفوذ و تأثیرات آن پی ببریم عنوان کتاب، به فارسی امروز میشود آگاهی بخشی به ملت و دینپیرایی، یعنی نائینی با انتشار این کتاب در گام نخست به دنبال آگاهی بخشی و بیدارسازی جامعه بود و در گام بعد اصلاح دینی و دینپیرایی را مدنظر داشت که به نظر میرسد اثر مهم این کتاب را در قالب این دو مورد، میتوان دستهبندی کرد. با مطالعه متن کتاب و تأمل در آن، میتوان دریافت که این کتاب اولین اثری بود که بنیان اقتدار مشروع مدنی را از دیدگاه فقهی مورد بحث قرار داد و نامشروع بودن نظام استبدادی و خودکامه را با دلایل عقلی و دینی اثبات کرد. نائینی در دوران استبداد صغیر کوشش میکرد تا با استناد به فقه و روششناسی اجتهاد، مباحث خود را موجه نشان دهد و در همین راستا تنبیهالامه نشان داد که مظام خود کامه با دین ناسازگار است و استبداد چه در شکل سیاسی و چه در شکل دینی آن، که از نظر نائینی به مراتب بدتر از استبداد سیاسی است، سر سازگاری با دین ندارد. نائینی در واقع با استدلالهای خودطرفداران استبداد سیاسی را که با استناد به دین خود را موجه میساختند، خلع سلاح کرد. از طرف دیگر باید به تأثیرپذیری نائینی هم اشاره داشت که به نظر میرسد در این بحث از عبدالرحمن کواکبی تأثیر پذیرفته باشد. «طبایع الاستبداد» دو سال پیش از نگارش و انتشار تنبیهالامه به همت عبدالحسین میرزای قاجار به فارسی ترجمه و در تهران منتشر شد مقایسه بین مضامین این دو اثر نشان میدهد نائینی نسبت به مسائل مطرح شده توسط کواکبی، آگاهی داشته است. مثلاً کواکبی در کتاب خود از مراتب استبداد سخن میگوید و سختترین و بدترین نوع خودکامگی که باید از شر شیطانی آن به خدا پناه برد را حکومت فردی مطلقالعنان میداند که همزمان وارث تخت و فرماندهی قوای نظامی و سلطه دینی است و نائینی نیز در تحلیل خود از استبداد، استبداد دینی را بدترین شکل خود کامگی معرفی کرده است. از طرف دیگر روشنفکران نوگرایی همچون مستثارالدوله، ملکمخان، آخوندزاده، طالباف هر چند در شکلگیری آگاهیهای جدید و طرح مفاهیم نو تأثیر داشتند، ولی نمیتوانستند زمینه را برای تحول از دورن سنت قدمایی فراهم بیاورند همچنان که میدانیم در سنت فکری ما، فقه جایگاهی بیبدیل داشته است و در شرایطی که این سنت دچار تصلب شده بود و امکان طرح مباحث جدید را نداشت، تنبیهالامه توانست معبر جدیدی بگشاید. ادامه دارد... بخش دوم این گفتگو را میتوانید با عنوان «نائینی دینداران طرفدار استبداد را خلع سلاح کرد_بخش دوم» از لینکهای پیوست مشاهده کنید.
http://www.PorsemanNews.ir/fa/News/5726/نائینی-دینداران-طرفدار-استبداد-را-خلع-سلاح-کرد-_-بخش-اول
|