سرمقاله شرق/ هویت فرهنگی و مسائل شهری
سه شنبه 16 مهر 1398 - 07:12:54
|
|
ایران پرسمان - سرمقاله شرق/ هویت فرهنگی و مسائل شهری ٢ ٠ شرق / « هویت فرهنگی و مسائل شهری » عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم احمد مسجدجامعی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید: دهم بهمن سال 1393 برابر با برنامه جمعهها که به تهرانگردی میپرداختیم، با گروهی از خبرنگاران و اصحاب رسانه و مدیران شهری به خیابان مولوی رفتیم، گروهی از دانشجویان معماری و انجمن معماران ایران و آقای اسکندر مختاری از تهرانشناسان برجسته، نیز برای بازدید از مهمترین کشف صورتگرفته در تهران دهههای اخیر در آن محل حضور داشتند. برای شروع به سر قبرآقا رفتیم. در این مزار اتاقی کوچک و حدود 10 متر در اختیار گروه کاوش بود. با اشیائی به قدمت چند هزار سال تاریخ تهران. در این اتاق با دقت بسیار همه وسایل در طاقچههای قدیمی چیده شده و مانند موزهای کوچک گویای تاریخی کهنسال بود. این کشف که از آن سخن میگویم، در قلب تهران تاریخی دیروز و اقتصادی امروز رخ داده است. در آغاز با دیدن چند استخوان و قدری سفال، در فضایی که پیشازآن قبرستان شهر بود، گمانهزنیهای اولیه قدمتی حداکثر تا اوایل صفویه یعنی زمان تبدیل قصبه تهران به شهر تهران را تصویر میکرد؛ اما پیگیری خانم مهسا وهابی که او را در همان تهرانگردی در جمع خبرنگاران کریستف کلمب تهران نام نهادیم، کار را تا جایی پیش برد که به پیداکردن گوری با تاریخ پنج هزار سال پیش از میلاد رسید و در ادامه کاوشهای این گروه، افزون بر یافته اصلی، اشیائی ازجمله ابزارهای سنگی نیز به دست آمد که عمری برابر با 9 هزار سال پیش از میلاد برای آن تعیین کردند؛ یعنی 11 هزار سال پیش از اکنون. تا اینجا بُعد باستانشناسی ماجراست... . اما این اتفاق در یکی از نقاط تهران روی داده است که به لحاظ مسائل اجتماعی و آلودگیهای محیطی تأملبرانگیز است. بهواقع این محل از مناطق مشکلساز شهری است که گزارشی از آن را در کتاب دروازهغار آوردهام. در زمان بازدید گفتوگوها بر سر ساخت سایت موزهای شهری در همانجا بود؛ زیرا انتقال آثار و اشیای یافتشده در این مکان به موزه از تعلق تاریخی آن به مکان واقعی خود میکاست؛ بنابراین بهتر بود این اثر در همینجا بماند و بهعنوان «کهنترین نقطه سکونت در تهران» به نمایش درآید. بااینهمه هنگامی که کاوش به پایان رسید، زمانی لازم بود تا ارگانهای ذیربط تکلیف این کشف را روشن کنند: آیا آنجا سایت موزه شود یا آن را در همان محل دوباره دفن کنند و به آیندگان بسپارند یا به موزه منتقل کنند. روند این تصمیمگیری یکسالونیم طول کشید و در این زمان اینجا عملا به خوابگاه و سرویس بهداشتی کارتنخوابهای منطقه تبدیل شد. جمعآوری فاضلاب و پاکسازی، ناشی از این شیوه زندگی بیش از یک هفته زمان برد و بهواقع محل کارگاه غیرفعال به پناهگاه معتادان تبدیل شده بود. این نمونهای از اوضاعی است که گفتم. اکنون پرسش من این است که با آن میراث تاریخی کهن و این وضعیت امروز چه کارهایی میتوان کرد که گذشته در خدمت حال و شکوفایی امروز و فردا باشد؟ نخست این پرسش را پیش میکشم که: آیا میتوان مواریث شهری از همین قبیل را مانعی برای توسعه تلقی کرد؟ در برخی موارد که قضیه کاملا روشن است، مانند خانههای تاریخی و روستایی که به محل اقامت و پذیرایی تبدیل شده و گاهی با قیمتهای گزاف پذیرای میهمانان است یا در همین تهران خودمان که خانههای قدیمی به فعالیتهای خدماتی و فرهنگی روی آوردهاند و هر روز بازار آن رونق بیشتری مییابد؛ حتی کسانی که بهتازگی به جمع سازندگان اینگونه مراکز پیوستهاند، از الگوهای قدیم برداشت میکنند. در مثال خیابان مولوی شبکهگذاری لوله فاضلاب شهری، منشأ کشف و شکلگیری کاوش و بازیابی، دادهها و یافتهها شد. حال شبکه فاضلاب شهری مهمتر است یا مواریث تاریخی و فرهنگی؟ از مثالی که این روزها بیشتر شنیدهایم، بگویم؛ احداث خط مترو ضروریتر است یا ادامه حیات چشمهعلی؟ چشمهعلی که یادگار دوران تاریخی و پیش از تاریخ است و دستکم یادآور دوران اشکانی و ساسانی. بهواقع در اینجا، مترو به بهبود کیفیت زندگی میانجامد؛ اما حفظ آثار ساسانی و اشکانی چه ارزشی برای شهروند امروز دارد که باید آن را حفظ کرد؟ یک پاسخ که ظاهرا سادهترین جواب هم هست، این است که تکلیف را یکسره کنیم و یکی را بر دیگری ترجیح دهیم؛ یا مترو یا حفظ مواریث شهری. هرکدام منفعت بیشتری داشته باشد. حال سؤال دیگری مطرح میشود: منفعت بیشتر با کدام است؟ و اساسا منفعت به چه معنی است؟ آیا میتوانیم میراث فرهنگی را به منبع درآمد شهری تبدیل کنیم؟ یعنی نهفقط آن را حفظ کنیم؛ بلکه با برنامهریزی اندیشیده و کاری کنیم که نفع مادی آن نیز به جامعه بازگردد و در کنار مراکز رفاهی و خدماتی قرار گیرد. بهواقع پیشرفتی که بتواند میراث را معاصر کند و در تعامل با امروز باشد، موجب میشود به یک منبع شهری در برنامهریزی تبدیل شود. حال وقتی میراث تبدیل به منبع درآمدزا میشود، چه مزایایی را به دنبال دارد: - نخست خود را حفظ و رابطه بین امروز و گذشته برقرار میکند و این یعنی حضور تاریخ در زندگی روزمره مردم. - کمک به خودشناسی مردم و حفظ تداوم بافت شهر مثل بازار تهران، سردر باغ ملی که هم از گذشته مانده و هم روزآمد شده است و از امکانات جدید بهره میگیرد. - ارائه فرصتهای جدید از خلاقیت در معماری و طراحی شهری. درواقع معماری و طراحی هم مانند شعر عقبه و سابقهای دارد. همچنان که حافظ و سعدی سابقه شعر فارسی هستند و هیچ شاعر نوپردازی نمیتواند به آنها بیاعتنا باشد، در معماری و شهرسازی هم، آثار ماندگار پیشینیان چنین جایگاهی دارند که نهتنها باید آن را حفظ کرد، بلکه الهامبخش طرحهای امروز و فردا هم خواهند بود. - بازنمایش ظرفیتهای مراکز تاریخی شهرها برای ایجاد هویتهای پایدار و تشخص شهری - ایجاد کاربریهای نو و ایفای نقش در تجدید حیات و بازسازی مراکز شهری. با این رویکرد که امروز چه لایهای به لایههای پیشین شهری بیفزاییم؟ در مثال کاروانسرای خانات از روزگار صفوی، در نزدیکی چهارراه مولوی بهخوبی دیده میشود که با تغییر کاربری فضای کاروانسرا به حجرههای خرید و فروش این مکان به بخشی از بازار مؤثر خواربار تبدیل شده است. - افزایش ظرفیت برای بهبود کیفیت زندگی براساس پیشینه محلی- تاریخی و در یک دیدگاه جامعتر، جان سخن آنکه بقایای باستانشناسی شهری میتواند منابعی برای توسعه پایدار در شهرهای تاریخی محسوب شود. هدف ما تمرکز بر بیان راهکارهایی برای حفظ تعادل بین کهنه و نو یا قدیم و جدید در شهرهای امروزی است و بقایای باستانشناسی بسیار مهیا و آماده تحقق این اهدافاند، زیرا که در کشور کهنسال ما اینگونه آثار در همه شهرها و روستاها یافت میشوند. این بقایا قدرت و جاذبهای دارند که پیر و جوان، زن و مرد را به خود میکشانند؛ برای مثال، در نمونه کاوش خیابان مولوی بازسازی چهره بانوی هفتهزارساله برای تمامی گروههای سنی و اقشار مختلف اجتماعی و شغلی جالب بود و در کنار آن مهندس کامپیوتر و محقق ژنتیک، هنرمند و طراح و... هر یک حرفی برای گفتن و دوباره زندهکردن این میراث داشتند و برایشان جالب بود که شناسایی جنسیت این تدفین چند هزارساله چطور ممکن شده است و از کجا میشود رنگ مو، چشم، ساختار گونه و صورت را بازشناخت. دلیل مرگ او چیست؟ اشیای همراه او کداماند؟ ویژگیهای این اشیا چیست و نشاندهنده چه ابزارهایی و چه دوره تمدنی هستند؟ به قول مولوی هرکسی از ظن خویش با آن داده یار شد و همین امر سبب رودرروکردن گذشته با امروز میشود. همین بازخورد را در اعلام نتایج مطالعات انگل باستانشناسی میتوان دید یا زمانی که علت فوت انسان هفت هزار سال قبل، به سبب عوارض ناشی از شکستن استخوان ترقوه حدس زده میشود. اینگونه گذشته معجزهوار در اکنون ظهور میکند و اگر هوشمندانه به این بارقهها و جرقهها بنگریم، آتشبازی شکوهمندی رقم میخورد که نتیجهاش بخشیدن جان تازه به کالبدهای پوسیده گذشته است و رونق علم و فرهنگ و اقتصاد.به هر حال بدانیم که در شکوفایی شهری میراث فرهنگی جایگاه خاصی دارند. در خیابان مولوی این اتفاق میتوانست معجزه شهری برای آن نقطه تهران باشد، اما فراموش شد... .کشف این اسکلت میتوانست مایه سربرآوردن کارگاههای باستانشناسی همراه با ادامه پروژه عمرانی شبکهگذاری لولههای فاضلاب شهری باشد، یعنی میراث و توسعه همگام شوند اما توسعه را، پیشراندیم و میراث جاماند. این کارگاهها و کاوشهای جنبی آن، خود منشأ رفتوآمد دانشجویان، استادان و محققان و گردشگران ایرانی و بیگانه بود و حضور افراد جدید و ایجاد پیشههای نو به تغییر بافت میانجامید. علاوهبرآن علاقهمندی کسبه به حفظ این آثار که میتوانست برای آنها موجب رونق کسبوکار شود، نقطهای امیدبخش بود. جالب است که در کنار این کشف امکان و بسترهای لازم برای تحقق اهداف مطروحه وجود دارد:بقعه و مجموعه سرقبرآقا، کاروانسرای خانات، بازار حضرتی، میدان امینالسلطان که پیشترها در یادداشت کشف مولوی به آن پرداختهام که هریک خود بهتنهایی مجموعهای گسترده از معماری، آثار، خاطرات، مشاهیر و مفاخر شهری هستند. اگر بتوانیم از سطح ظواهر بعضا آشفته و گسسته امروزی آنها گذر کنیم درمییابیم که با شکلگیری سایت موزه شهری در این منطقه میتوانیم پیوندها و روابط این بناها و مجموعهها را برقرار و بازتعریف کنیم. یکی از مثالهای موفق و عینی این امر ساخت موزه- مترو ساردیکای دو در شهر صوفیه پایتخت بلغارستان است که موجب کشف بقایای باستانی در مسیر احداث مترو شد و آنها آن را حفظ، بازسازی و روزآمد کردند و به عنوان منبع درآمد شهری به کار گرفتند و به جاذبههای گردشگری افزودند اما، ما در شرایط برابری که داشتیم نتوانستیم آن را به منبع شهری تبدیل و از آن بهرهبرداری کنیم. نداشتههای ما چیست؟ پاسخ این پرسش میتواند جوابی مکفی به مقوله معنای منفعت نیز باشد.ما خود دست تطاول به میراث خویش دراز کردهایم... ما با تمام داشتههایمان چندان چیزی نداریم و درست در کنار ما، کشورهایی که تاریخی ندارند و حداکثر قوم هستند، تاریخساز میشوند و برخی میراث دیگران را به سود خود مصادره و جعل تاریخ میکنند تا فرصت بیشتری برای گردشگری و درآمدزایی بسازند و ایران تاریخی با آن همه سرمایه از این حیث بهرهای ندارد.
http://www.PorsemanNews.ir/fa/News/58759/سرمقاله-شرق--هویت-فرهنگی-و-مسائل-شهری
|