يکشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۴
سیاست روز

میراث تاریک هنری کیسینجر

میراث تاریک هنری کیسینجر
ایران پرسمان - جماران /متن پیش رو در جماران منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست هنری کیسینجر، مردی که نامش دهه‌ها با دیپلماسی آمریکایی گره خورده، در پس ...
  بزرگنمايي:

ایران پرسمان - جماران /متن پیش رو در جماران منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
هنری کیسینجر، مردی که نامش دهه‌ها با دیپلماسی آمریکایی گره خورده، در پس چهره‌ی یک استراتژیست برجسته، ردپایی از دخالت‌ها، جنگ‌ها و کودتاهایی بر جای گذاشت که سرنوشت ملت‌های بی‌شماری را تغییر داد. از شیلی و کامبوج تا بنگلادش و آنگولا، او نماد تفکری بود که قدرت را بر اخلاق ترجیح می‌داد و جهان را به دو بخش «هسته‌ی مهم» و «حاشیه‌ی بی‌اهمیت» تقسیم می‌کرد؛ تفکری که هنوز سایه‌اش بر سیاست خارجی واشنگتن سنگینی می‌کند.
 فارن پالیسی نوشت: برای کسانی که مطالعات تاریخی زیادی دارند و دیگرانی که امور بین‌الملل را با تمرکز وسواس‌گونه‌ای دنبال می‌کنند، فهرست مشخصاتی که در این هفته در ارزیابی‌های انتقادی از کارنامه هنری کیسینجر به عنوان یک شخصیت غیرمعمول قدرتمند در تاریخ سیاست خارجی ایالات متحده ذکر می‌شود، ممکن است به‌طور واضحی آشنا به نظر برسد.
فهرست کشورهایی که ایالات متحده به دستور کیسینجر در آن‌ها به روش‌های ضد‌دموکراتیک مداخله نمود یا مرتکب آنچه بسیاری از محققان حقوقی بین‌المللی و کارشناسان حقوق بشر «جنایات جنگی» نامیده‌اند، چنان زیاد است که کیفیت یک سوپ الفبا را به خود گرفته است. با این حال، برای کسانی که چنین موضوعاتی را با توجه یا دقت کمتری دنبال می‌کنند، حرفه کیسینجر را با روندی آرام و رنگارنگ می‌بینند. حتی برخی از افراد آگاه به دام این نوع منطق می‌افتند و با اشتیاق به سخنگوی او تبدیل می‌شوند.
شما می‌گویید که کیسینجر ماشین سیاست خارجی واشنگتن را برای جلوگیری از تحلیف سالوادور آلنده، رهبر سوسیالیست منتخب دموکراتیک در شیلی، به کار برد؟ و هنگامی که او در این امر شکست خورد، مستقیماً سرنگونی او را برنامه‌ریزی کرد؟ و سپس آیا دیپلمات‌های آمریکایی ترورهای سیاسی مرگ‌باری را که ارتش در آن کشور آمریکای جنوبی برای ماندن در قدرت به کار گرفته بود، کم‌اهمیت جلوه دادند؟
خوب، باید ببینیم که بر اساس روش فکری کیسینجر، ارزیابی بازی سیاسی در زمان جنگ سرد — که یک عصر مقدس و منزّهی نبود — گاهی کارهای زشتی هم می‌بایست انجام شود تا همه چیز در مسیر درست پیش برود؛ چون در غیر این صورت، «کمونیسم» ممکن بود به کشورهای همسایه مانند آرژانتین و اروگوئه گسترش یابد.
شما می‌گویید که ایالات متحده به سرنگونی دولت در کامبوج کمک کرد و بمباران‌های شدید مخفی و غیرقانونی در آن کشور و لائوس انجام داد که هزاران غیرنظامی را بدون تبعیض کشت و اقتصاد آن‌ها را ویران کرد؟ خوب، واشنگتن در آن زمان از پایان دادن به جنگ ویتنام ناامید بود — و همچنین، آیا دلایلی مانند اجتناب از مرگ سربازان آمریکایی و پایان دادن به این درگیری از نظر سیاسی، دلیلی قابل‌قبول برای انجام این کارها نبود؟
شما می‌گویید که واشنگتن دولت نظامی پاکستان را برای اقدام به یک جنگ نسل‌کشی تشویق کرد تا از استقلال کشوری که به بنگلادش تبدیل شد جلوگیری کند؟ خوب، اما می‌دانید که دشمن قسم‌خورده پاکستان، یعنی هند، در آن زمان به طرز نگران‌کننده‌ای به اتحاد جماهیر شوروی نزدیک شده بود. لذا ریچارد نیکسون، رئیس‌جمهور ایالات متحده، به کیسینجر گفت که هند مستحق «قحطی دسته‌جمعی» است.
علاوه بر این، واشنگتن در حال انجام دادن سیاست‌های ظریفی برای احیای روابط با پکن، برای موازنه با مسکو بود. آیا چنین تغییر مهمی در پویایی جنگ سرد به نفع ایالات متحده ارزش نداشت؟ با این طرز تفکر، کیسینجر با رضایت خاطر به رئیس خود در کاخ سفید پاسخ داد که حاکم وقت پاکستان، ژنرال آقا محمد یحیی‌خان، از زمان آخرین قتل‌عام هندوها، چنین عمل پر از تفریحی نداشته است!
در اینجا او به کمپین کشتار و تجاوز جنسی در بنگلادش اشاره می‌کند؛ همان رویدادی که گروهی از مقامات دیپلماتیک ایالات متحده در سرکنسولگری در داکا، در آن زمان که مخالف این اعمال بودند، آن را «نسل‌کشی» تشبیه نمودند.
شما می‌گویید که کیسینجر به مقامات آمریکایی دستور داد تا به ماجرای ترور یکی از سفرای سابق شیلی که توسط عوامل دولت شیلی در واشنگتن انجام شده بود، سرپوش بگذارند؟ خوب، یک‌بار دیگر جهان در آن زمان شرایط سختی داشت و طرف مقابل نیز مطمئناً کارهای غیرانسانی زیادی انجام می‌داد. اما چرا ما مدام از این همه اعمال ناخوشایند صحبت می‌کنیم؟ آیا ما — آمریکایی‌ها، یعنی آدم‌های خوب — در نهایت پیروز نشدیم؟
همان‌طور که خوانندگان باید ببینند، این نوع رفتار ما را به جایی نخواهد رساند؛ زیرا استفاده از این روش، حمایت‌های اخلاقی کمی بر مشکلات موجود — هم در آن زمان و هم در حال حاضر، و در نحوه استفاده از قدرت توسط قدرتمندان در جهان — می‌دهد. زیرا تنها ارزش‌هایی که این جهان‌بینی (روش کیسینجر) دارد، داشتن و به‌کار بردن قدرت و امتیاز است. اگر بخواهیم آن را به روشی باستانی و ساده‌تر بیان کنیم: «تنها عامل به‌کار بردن قدرت است که انجام هر چیزی را به صورت درستی قابل اجرا می‌سازد.»
با این حال، هر چه بیشتر به سوپ الفبای کیسینجر فکر کنیم، وقایع بیشتری پدیدار می‌شود. کشورهایی که کیسینجر مخرب‌ترین میراث‌هایش را در آن‌ها به یادگار گذاشت، در منطقه‌ای متمرکز هستند که آن را «جهان جنوبی» می‌نامند. اگر این اصطلاح را بر مبنای جغرافیایی نگاه کنیم، این یک اصطلاح مزخرفی است و تعریفی است با یک نگاه شیطانی. با این حال، در ژئوپلیتیک به‌راحتی مورد استفاده قرار می‌گیرد. آنچه ما اکنون آن را به‌عنوان «جهان جنوبی» می‌نامیم، در واقع همان منطقه‌ای است که مورخان، دیپلمات‌ها و کارشناسان روابط بین‌الملل در گذشته از آن به‌عنوان «حاشیه جهانی» یاد می‌کردند.
حق با شما خواهد بود که بپرسید: «حاشیه» چیست؟ پاسخ آن یعنی هر چیزی که بخشی از چیزی دیگر که «هسته» نامیده می‌شود، نیست. و می‌گویند «هسته» به معنای هر چیزی است که در هر زمان معین در جهان دارای اهمیت زیادی باشد. در واقع، «هسته» لحظه‌به‌لحظه تغییر چندانی نمی‌کند و معمولاً به معنای هر چیزی است که در غرب باشد و هر کسی که غرب آن را به‌عنوان رقبا و دشمنان خود تعریف کند.
از آنجا که «هسته» به معنای «مهم» است، «حاشیه» به معنای عدم شایستگی برای توجه برابر — یا معمولاً حتی جدی‌تر — است. در ژئوپلیتیک از نوعی که کیسینجر مدتها از آن استفاده می‌کرد، در اصطلاح محاوره‌ای، وقایع در «حاشیه»، یک نمایش جانبی بود؛ و دقیقاً او با زندگی و حقوق مردم در حاشیه — که برای او دنیای غیر اصلی بود — چنین رفتار می‌کرد.
در دسامبر 1970، نیکسون که مشتاق بود ویتنام شمالی را به زانو درآورد یا حداقل به‌عنوان یک نیازمند بر میز مذاکره بنشاند، به کیسینجر گفت که بر شدت حملات بمباران هوایی مرگ‌بار ایالات متحده در کامبوج که در نهایت حداقل 100 هزار غیرنظامی را می‌کشت، نظارت کند.
کیسینجر که در تمرینات هدف‌گیری دقیق شرکت کرده بود، این دستور را به دستیار نظامی خود منتقل کرد:
«این یک دستور است، باید انجام شود؛ بر هر چیزی که پرواز می‌کند، روی هر چیزی که حرکت می‌کند. متوجه شدید؟»
همان‌طور که ویلیام شاوکراس، روزنامه‌نگار بریتانیایی، مستند کرد، کیسینجر به کمپین جنگی ایالات متحده در کامبوج — جایی که او ریاست سه‌برابر شدن تعداد بمب‌های پرتاب‌شده را بر عهده داشت — به‌عنوان یک «نمایش جانبی» نگاه می‌کرد.
با این حال، بر اساس منطق «هسته» در مقابل «حاشیه» که برای کیسینجر عزیز است، او بیش از حد متواضع بود. کامبوج در واقع نمایش جانبیِ یک نمایش جانبی دیگر یعنی ویتنام بود. ایالات متحده سال‌ها در ویتنام جنگید نه به دلیل علاقه ذاتی به ویتنام یا ویتنامی‌ها — که به وضوح در «حاشیه جهانی» ساکن بودند — بلکه به این دلیل که معتقد بود ویتنام ابتدا در رقابت‌های اصلی با چین و سپس اتحاد جماهیر شوروی قرار دارد. این‌گونه بود که زندگی بیش از 3 میلیون نفر، عمدتاً ویتنامی‌ها، به پایان رسید.
ناچاراً، درجاتی از ابهام به وجود می‌آید هنگامی که عمیقاً به میراث سیاست‌های کیسینجر یا به‌طور کلی به رقابت بر سر قدرت بین قدرتمندان می‌نگریم. هنگامی که کسی با عینک «هسته در برابر پیرامون» یا «شمال در برابر جنوب»، یا «غرب در برابر بقیه» به جهان نگاه می‌کند، بدون تردید — یا با تردید کمی — تسلیم این تصور می‌شود که لگدمال کردن بی‌رحمانه ملت‌های ضعیف‌تر در مقیاس زمان، اهمیت چندانی ندارد.
موردی که بهترین نمونه این مسائل بود، اما به اندازه مواردی که تاکنون در اینجا ذکر شد شناخته نشد — و البته این امر تصادفی نیست — شامل کشوری آفریقایی به نام آنگولا است. اگر کامبوج نمایشی جانبی از یک نمایش جانبی در منظره ذهنی متفکرانی مانند کیسینجر بود، آفریقا همیشه در حاشیه سیاست خارجی ایالات متحده در رابطه با «حاشیه» بوده است. در پاییز 1975، کوبا نیروهایی را به آنگولا اعزام کرد تا از یک جناح مارکسیست در درگیری پر از آشفتگی بر سر استقلال از حکومت استعماری پرتغال و متعاقباً یک جنگ داخلی ویرانگر دیگر حمایت کند.
کیسینجر، در حالی که عینک «هسته در مقابل پیرامون» خود را بر چشم داشت، نگران شد که کوبا عملیات نظامی خود را فراتر از آنگولا به سایر کشورهای آفریقایی گسترش دهد و موجب گسترش بیشتر کمونیسم شود — که از نظر او برابر با نفوذ روسیه بود — و در نتیجه، منافع ایالات متحده را تهدید کند.در واقع، همان‌طور که بسیاری از تحقیقات نشان داده‌اند، کوبا در آنگولا کاملاً مستقل از شوروی عمل کرد و در واقع تا حدودی باعث آزردگی شوروی هم شد.
پس از آسیای جنوب شرقی، اکنون این آفریقا بود که به نظر می‌رسید برای یک سناریوی دومینوی جدید آماده شده است. کیسینجر هشدار داد:
«اگر کوبایی‌ها رودزیا را نابود کنند، نامیبیا بعدی است و سپس آفریقای جنوبی خواهد بود.»
بازار
چرا در آن زمان وزیر امور خارجه ایالات متحده به واقعیتی که آفریقای جنوبی هنوز تحت دکترین برتری‌طلبی سفیدپوستان و جدایی نژادی معروف به آپارتاید اداره می‌شد، توجه نکرد یا ظاهراً اهمیت زیادی برای آن قائل نبود؟ همان‌طور که تقریباً همیشه این مسئله در نواحی به‌اصطلاح پیرامونی اتفاق می‌افتاد، جنگ نیابتی علیه اتحاد جماهیر شوروی بر همه ملاحظات دیگر غلبه کرد.
همسویی مارکسیست‌ها با مسکو غیرقابل‌تحمل بود؛ سلطنت جدایی‌طلبی سفیدپوستان در آفریقای جنوبی و در آن زمان در رودزیا و نامیبیا مسئله‌ای بی‌اهمیت تلقی می‌شد. در واقع، کیسینجر و شاگردانش مانند چستر کراکر (Chester Crocker) — که به‌عنوان دستیار وزیر امور خارجه در امور آفریقا در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان خدمت می‌کرد — سخت تلاش کردند تا آفریقای جنوبی را در برابر فشار بین‌المللی به دلیل سیاست‌های نژادی خود محافظت کنند.
سیاستی از کیسینجر که حتی اکنون هم برای مردم آمریکا کمتر شناخته شده است. وی چنان به شدت نسبت به پیشروی‌های کوبا دلواپس بود که به اشتباه، کوبا را به‌عنوان یک نماینده صرف برای مسکو در آنگولا می‌دید. لذا دستور آماده‌سازی برنامه‌های اضطراری برای مین‌گذاری بنادر کوبا و حملات هوایی استراتژیک به آن کشور را صادر کرد.
توضیح او؟ فقط این بود که اگر به کشور کوچک کوبا اجازه داده شود که قدرت و منافع ایالات متحده را به چالش بکشد، آن به منزله ضعف ایالات متحده تلقی خواهد شد. همچنین تصور این بود که اگر در خارج از کشور ببینند که ما به دلیل بحث‌های داخلی در مورد ویتنام آنقدر ضعیف شده‌ایم که به نظر می‌رسد نمی‌توانیم در مورد یک کشور 8 میلیون نفری کاری انجام دهیم، در سه یا چهار سال آینده حتماً با یک بحران واقعی مواجه خواهیم شد.
همان‌طور که اغلب برای کیسینجر، فکر کردن به بحران‌های واقعی و وحشتناکی که در زندگی مردم کشورهایی که میدان بازی بین قدرت‌های بزرگ بودند، اهمیتی نداشت، بر اساس منطق ورشکستگی اخلاقی که برای او بسیار عزیز بود — چرا باید اهمیت می‌داد؟ کشورهای کوچک، فقیر و ضعیف اهمیتی نداشتند. آن‌ها فقط تا حدی اهمیت داشتند که در مبارزات میان قدرتمندان نقش ایفا می‌کردند؛ ارزش ذاتی آن‌ها به عنوان انسان اهمیتی نداشت.
برای کیسینجر، آنان در مسیر یا حتی معنای تاریخ وزن کمی داشتند یا اصلاً وزنی نداشتند. هیچ یک از این‌ها شامل تفکری نیست که خطی منظم و مشخص بر اساس مدل فکری چپ در مقابل راست، که آمریکایی‌ها به‌راحتی طعمه آن می‌شوند، موجود باشد.
در اینجا «درست» و «غلط» وجود دارد — و با قدرت بزرگی که غرب و به‌ویژه ایالات متحده به دست آورده‌اند با استفاده از «درست» و «غلط» در زندگی کیسینجر، باید ما را به تمایل بیشتری برای ارزیابی واضح‌تر از چنین حرکات و وقایع سیاسی کشور و دنیا هدایت کند.


نظرات شما