ایران پرسمان

آخرين مطالب

الیف شافاک: همواره به موروثی بودن درد باور داشته‌ام خردنامه

الیف شافاک: همواره به موروثی بودن درد باور داشته‌ام
  بزرگنمايي:

ایران پرسمان - خبرگزاری کتاب ایران /شافاک می‌گوید: «همواره به موروثی بودن درد باور داشته‌ام. شاید این قضیه علمی نباشد، اما چیزهایی که نمی‌توانیم به راحتی در خانواده درباره آنها حرف بزنیم از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شوند.
به نقل از گاردین - اگر درختان می‌توانستند حرف بزنند به ما چه می‌گفتند؟ الیف شافاک لبخند به لب در حالی که چایش را می‌نوشد می‌گوید: «آنها خیلی بیشتر از ما عمر می‌کنند. بنابراین چیزهای خیلی بیشتری نسبت به ما می‌بینند. شاید بتوانند به ما کمک کنند تا زاویه آرام‌تر و عاقلانه‌تری نسبت به مسائل داشته باشیم.» هم‌زمان هر دو به سمت پنجره کافه‌ای که برای گفت‌وگو در آن نشسته‌ایم سر می‌چرخانیم. شافاک که بعضا مشهورترین نویسنده زن ترکیه خوانده می‌شود به صراحت لهجه معروف است. عقاید او که مدافع سرسخت برابری و آزادی بیان است، او را با دولت رجب طیب اردوغان در نزاع قرار داده است. با این حال شخصا در مواجهه با او متوجه این موضوع نمی‌شوید. صدای ملایم و گرمی دارد و توأمان با چشم‌ها و لبانش لبخند می‌زند. و با اینکه رمان جدیدش، «جزیره درختان گم‌شده» -اولین کتابی که پس از «10 دقیقه و 38 ثانیه در این دنیای عجیب» که فینالیست جایزه بوکر شد، منتشر کرد- یقینا سیاسی است و مضامینی مرتبط با خشونت و فقدان را در خود جای داده، اما داستان عاشقانه پرشوری نیز هست که یکی از مهم‌ترین شخصیت‌هایش درختی آرام و خردمند است.
این درخت از قلمه‌ای که صاحبش، کستاس، از قبرس به لندن قاچاق کرده شکل گرفته. بعد از آنکه کستاس و عشق ممنوعه‌اش، دِفنه، جزیره را در جست‌وجوی شروعی نو ترک کردند. این درخت انجیر کوچک که شاهد همه اتفاقات بوده ابتدا در رستورانی یونانی که کستاسِ یونانی-قبرسی و دفنه ترک-قبرسی در نوجوانی با یکدیگر ملاقات می‌کردند شروع به رشد کرد. رستورانی که در بمباران 1974 ویران شد و به لطف این موضوع، همه چیزهایی را که آنها از سر گذرانده‌اند می‌داند: درد جدایی، غم تبعید. اما برای دختر نوجوانشان، آدا، که در لندن به دنیا آمده نشان‌دهنده ارتباط فیزیکی میان گذشته و حال است. دختری که در شروع کتاب از اسرار والدین و آسیب‌های مشترکشان اصلا سر در نمی‌آورد.
شافاک می‌گوید: «همیشه به ارثی بودن درد باور داشتم. شاید این قضیه علمی نباشد، اما چیزهایی که نمی‌توانیم به راحتی در خانواده درباره آنها حرف بزنیم از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شوند. در خانواده‌های مهاجر، نسل‌های قدیمی‌تر اغلب می‌خواهند از جوان‌ترها در برابر اندوه گذشته محافظت کنند. بنابراین تصمیم می‌گیرند زیاد درباره‌اش حرف نزنند و نسل دوم به قدری مشغول سازگاری با محیط و تبدیل شدن به بخشی از کشور میزبان است که زمانی برای تجسس در گذشته ندارد. بنابراین کندوکاو در خاطرات به نسل سوم واگذار می‌شود. من مهاجران نسل سوم بسیاری را دیده‌ام که حتا نسبت به والدین خود خاطرات قدیمی‌تری دارند. پدران و مادران به آنها می‌گویند: «خانه شما اینجاست. بقیه را فراموش کنید. اما برای آنها هویت مهم است.»

ایران پرسمان

شافاک و مادرش در آنکارا، ترکیه
آیا امکان دارد کسی دلتنگ مکانی شود که هرگز در آن حضور نداشته یا تنها مدت کوتاهی است که آن را می‌شناسد؟ شافاک معتقد است که ممکن است: «حتا اگر داستان‌هایش را برایتان تعریف نکنند، آن مکان را در روح‌تان حمل می‌کنید. خلأ را در خودتان احساس می‌کنید. گذشته مهم است، زیرا ما را شکل می‌دهد، چه درباره‌اش بدانیم و چه ندانیم.» به اعتقاد او غذا اغلب می‌تواند آغازکننده این نوع از حسرت باشد و این یکی از دلایلی است که رمان شافاک سرشار از توصیفات وسوسه‌انگیز غذاهای قبرسی است. او می‌گوید: «ادیان با یکدیگر درگیر می‌شوند، اما خرافات به خوبی از مرزها عبور می‌کند. و این درباره غذا هم صادق است.» زندگی یک خانواده یونانی و ترک در آشپزخانه می‌تواند بسیار شبیه به هم باشد.
مریم، خاله آدا، هر وعده غذایی، حتا صبحانه را به یک ضیافت تبدیل می‌کند؛ این روش او برای کنترل جهان است. شافاک می‌گوید: «زنانی مثل او مرا بزرگ کردند. برای مادربزرگم غذا چیزی بیش از غذا بود. بهانه‌ای بود برای جمع کردن آدم‌ها کنار یکدیگر. دور میز می‌توانید مشکلات را حل کنید. می‌توانید به صلح برسید. بله، چیزهایی هست که مریم نمی‌داند چطور در موردشان حرف بزند. از بعضی جهات او از مد افتاده محسوب می‌شود. اما غذا را با عشق پیوند می‌دهد و این برای من کاملا واقعی است.»
او مدت‌ها بود که می‌خواست درباره قبرس و مشکلاتش بنویسد. «در اروپا ما هنوز پایتخت مجزایی داریم (نیکوزیا، جایی که از سال 1974 یک مرز نظامی‌شده جمهوری قبرس و قبرس شمالی را از یکدیگر جدا کرده است.) از نظر جغرافیایی بسیار نزدیک است و بخشی از تاریخ این کشور نیز هست. (انگلیس قدرت استعمار در قبرس بود) افراد زیادی به آنجا سفر می‌کنند، اما همچنان بسیار کم درباره‌اش می‌دانیم. سوال این بود: چگونه می‌توان به چنین قلمرو بحث‌انگیزی نزدیک شد؟ شافاک می‌گوید: «جرات این کار را نداشتم. این زخم هنوز باز است... تا اینکه درخت را پیدا کردم. تنها آن زمان بود که احساس راحتی کردم. او به من فرصت داد تا ورای قبیله‌گرایی‌ها، ملی‌گرایی‌ها و دیگر قطعیت‌های درگیر را ببینم. او همچنین این شانس را به من داد تا به ریشه‌ها فکر کنم، هم از منظر استعاری، و هم به معنای واقعی.»
آیا او به آینده قبرس امیدوار است؟ با وجود تمام درد و رنج‌های موجود در کتاب، درخت انجیر جاودانه کستاس نشان می‌دهد که شاید روزنه امید وجود داشته باشد. آرام می‌گوید: «دوست دارم خوش‌بین باشم. کمیته یافتن مفقودین بسیار ارزشمند است. بسیاری از افراد درگیر زن‌ها هستند و این داوطلبان جوان به من امید می‌دهند. اما مسلما سیاست مساله جدا و پیچیده‌ای است.»
شافاک قرنطینه را در لندن سپری کرد. آیا این اتفاق برای آنکه بتواند در تخیلاتش قبرس را ببیند مفید بود؟ سرش را تکان می‌دهد. «در آغاز همه‌‌گیری چند توییت خواندم که در آن ناشران می‌گفتند این شرایط (قرنطینه) تفاوت چندانی برای نویسندگان ایجاد نمی‌کند؛ آنها همواره از خانه کار می‌کنند و در هر صورت عزلت‌نشین‌اند. تجربه من اصلا این‌‌طور نبود. یک نویسنده از اتفاقاتی که در دنیا می‌افتد مصون نیست. مردم دارند می‌میرند. حتا اگر پشت میزت بنشینی، شروع می‌کنی به سوال کردن از خودت: آیا واقعا این کاری است که باید انجام بدهم؟ این بحث وجودی است. من با اضطراب و عدم قطعیت فراوانی دست و پنجه نرم می‌کردم و می‌خواهم به آن احساسات منفی احترام بگذارم. دوست ندارم وانمود کنم که آن احساسات را ندارم.»

ایران پرسمان

یک معترض روبه‌روی پوستری از شافاک هنگام تظاهرات در جریان دادگاه او، سپتامبر 2006
شافاک با جدایی غریبه نیست. بیش از یک دهه پیش و پس از آنکه رمان «حرامزاده استانبول» به زنجیره‌ای از حوادث انجامید، او با شوهر روزنامه‌نگار و دو فرزندش به لندن نقل مکان کرد. می‌گوید: «من به چیزهایی مثل وابستگی و خانه زیاد فکر می‌کنم. اما وقتی از نظر فیزیکی از یک مکان دور هستید، به این معنی نیست که از نظر ذهنی هم جدا از هم هستید. گاهی اوقات حتا در روحتان احساس تعلق بیشتری می‌کنید. در تبعید بودن یک نوع احساس مالیخولیایی ایجاد می‌کند -گرچه این را بااحتیاط می‌گویم، زیرا به این واقعیت آگاهم که انگلیس خانه من است و به اینجا هم احساس تعلق خاطر زیادی دارم.» آهی می‌کشد: «این چیزی است که بعضی از سیاستمداران درک نمی‌کنند. انسان می‌تواند به چندین مکان احساس وابستگی و تعلق داشته باشد.»
شافاک سال 1971 در استراسبورگ فرانسه متولد شد، شهری که پدرش برای گرفتن مدرک دکترای فلسفه به آن رفته بود. اما وقتی پدر و مادرش از هم جدا شدند، همراه مادرش به آنکارا بازگشت و بین 5 تا 10 سالگی عمدتا توسط مادربزرگش بزرگ شد. او می‌گوید: «آن زمان طلاق مقوله غیرمعمولی بود. اما آنچه غیرمعمول‌تر بود این بود که مادربزرگم که خودش تحصیلاتی نداشت باعث شد مادرم به دانشگاه برگردد و حرفه‌ای درخور پیدا کند (او بعدا دیپلمات شد) در آن زمان زنان جوان مطلقه معمولا خیلی زود با افراد مسن ازدواج می‌کردند، زیرا احساس می‌شد در معرض خطر هستند و به کسی نیاز دارند تا از آنها حمایت کند.» شافاک از دنیایی می‌آمد که دانشجویان چپ در آن با بلوزهای یقه‌-اسکی مشکی سیگار گوالوا دود می‌کردند. فضای محافظه‌کارانه آنکارا حتا برای دختر کوچکی مثل او شوک بزرگی بود.
مادر شافاک دیگر هرگز ازدواج نکرد، اما پدر و همسر فرانسوی جدیدش صاحب دو پسر شدند که او تا بیست و چند سالگی آنها را ندید. شافاک می‌گوید: «پدرم خیلی از من جدا بود. زیاد ندیده بودمش و هیچ عکس دوتایی با او نداشتم. از او عصبانی بودم و مدتی طول کشید تا بتوانم با این حس کنار بیایم. شاید سخت‌ترین قسمت ماجرا این بود که او نسبت به من یک آدم بد و سهل‌انگار بود، اما برای پسرانش پدری خوب و برای شاگردانش استاد خوبی بود. هضم این موضوع برایم سخت بود، کنار آمدن با این طرز فکر که یک نفر می‌تواند در بخش‌هایی از زندگی‌اش خیلی خوب باشد و در بخش‌های دیگر ناتوان. تا مدت‌ها احساس می‌کردم یک فرزند فراموش‌شده‌ام.»
آیا این نیاز به دیده‌شدن باعث شد نویسنده شود؟ با هر استانداردی او زندگی حرفه‌ای چشمگیری داشته: جوایز متعددی دریافت کرده، کتاب‌های پرفروشش به ده‌ها زبان ترجمه شده و سخنرانی‌هایش در تد-تاک میلیون‌ها بیننده داشته است. شافاک جاه‌طلبی‌اش را پنهان نمی‌کند و می‌گوید نویسندگانی را که اصرار دارند به جایزه‌ها اهمیت نمی‌دهند باور نمی‌کند. می‌گوید: «نه، من داستان‌نویسی را از زمانی که خیلی کوچک بودم شروع کردم، نه به این خاطر که می‌خواستم نویسنده شوم، بلکه به این خاطر که فکر می‌کردم زندگی واقعا کسل‌کننده است. برای سالم ماندن به کتاب نیاز داشتم. برای من سرزمین داستان‌ها بسیار رنگارنگ‌تر و جذاب‌تر از دنیای واقعی بود. میل به نویسندگی اواسط 20 سالگی در من شکل گرفت.»
تصمیم برای نوشتن به زبانی دیگر چطور؟ «تقدس نخستین دیوانگی‌ها» که سال 2004 منتشر شد اولین رمانی بود که شافاک به انگلیسی نوشت. می‌گوید: «همیشه قطعات کوچکی به انگلیسی می‌نوشتم، اما آنها را برای خودم نگه می‌داشتم. در ترکیه جایگاهم را به دست آورده بودم. اما زمانی که برای استادی دانشگاه به امریکا نقل مکان کردم، دل را به دریا زدم. این کار به من احساس آزادی داد. هنوز هم بیان غم و حسرت به زبان ترکی برایم آسان‌تر است، اما قطعا طنز به انگلیسی آسان‌تر است.»

لینک کوتاه:
https://www.iranporseman.ir/Fa/News/312520/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

جزئیات تخصیص ارز 28500 تومانی

طلای 18عیار پایین آمد؛ بازگشت دلار به کانال 63 هزار تومان

بچه‌های آفریقایی را از چه می‌ترسانید؟

نمونه‌ ای از کلمات روسی که وارد فارسی شده و ما استفاده می‌کنیم

4 گوشه دنیا/ بازگشت آخرین پادشاه مصر پس از 72سال غیبت

واعظ آشتیانی: رأی مردم آمریکا در انتخابات نمایشی است

گنجی: توماج صالحی حتما اعدام نمی‌شود

امام جمعه سابق جوانرود درگذشت؛ علت استعفای سال گذشته او چه بود؟

معاون پارلمانی رئیسی: دستگاه‌ها باید به وظایف روشن و بی‍ّن خود درباره حجاب عمل کنند

تشکر وزیر دفاع از مجلس بابت تصویب تشکیل سازمان «سپند»

پاپ فرانسیس: جنگ غزه و اوکراین را متوقف کنید

بخشی از آثار ویرانی های ارتش اشغالگر در شهر خان یونس

مسکو: فرمول زلنسکی برای صلح، درگیری را طولانی‌تر می‌کند

افسر اسرائیلی هدف تک‌تیرانداز مقاومت فلسطین

رازهای جالبی از تایتانیک که شاید هرگز درباره‌اش نشنیده باشید

فرآیند تولید دیگ و ماهیتابه با قوطی فلزی نوشابه توسط کارگران پاکستانی

زیبایی پارک هینویاما در ژاپن

3 فضانورد چینی امروز راهی ایستگاه فضایی‌شان می‌شوند

نمادی از فرهنگ پهلوانی در «پهلوان و فیل»

نماینده ویژه پاکستان: ایران و چین شرکای معتمد ما هستند

دستور کار جلسات مجلس در هفته آینده اعلام شد

نماینده مجلس: مماشاتی که با بی‌حجابی صورت گرفت، کار را برای مقابله با بی‌حیایی سخت‌تر کرد

شورای وحدت چند نماینده در مجلس دوازدهم دارد؟

فرمانده کل ارتش: ایران هر کجای رژیم صهیونیستی را لازم باشد و بخواهد موشک می‌زند

واعظی: آنچه رئیسی می‌گوید با آمار‌های دو هفته قبل یا دو هفته بعد اعضای دولت فرق دارد

نظامیان فرانسوی کنار اوکراین علیه روسیه می‌جنگند

پاسخ موشکی حزب‌الله به حملات صهیونیست‌ها به جنوب لبنان

مادورو: کشورهای ائتلاف بولیواری خواهان جهان چندقطبی هستند

دولت بایدن نسبت به «پیروزی اوکراین» مطمئن نیست

دنیای اقتصاد: در سال 1403 نه منتظر کاهش قیمت ارز باشید، نه کاهش نرخ تورم

غفلت از سرکشی به خانواده های شهدا پذیرفتنی نیست

تکنیک حیرت‌انگیز یک عنکبوت برای شکار یک مورچه بزرگ در حال حرکت!

گوناگون/ ماجرای طعم شیرین آخرین دعای کمیل شهید زین الدین

کل کل اتوبوس مسافربری و یک پژو که منجر به تصادفی شدید شد!

پناهگاه فیل ها در کنیا

مخترع ایرانی مدال برنز نمایشگاه اختراعات ژنو 2024 را کسب کرد

تصاویری خیره‌کننده از «ماه صورتی» در سراسر جهان

رمان جدید اکبر والایی چاپ شد/«بر فراز کشتزار» در بازار نشر

فرمانده کل ارتش: جمهوری اسلامی ایران پاسخ هر تجاوزی را کوبنده‌تر از قبل خواهد داد

جهانگیری: عزا می‌گیرم وقتی می‌بینم مردم ما خود را با کشورهای منطقه مقایسه می‌کنند نه اروپا

سخنگوی وزارت خارجه: افکار عمومی جهان بیدار شده است

عروس امام خمینی(ره) درگذشت

لاپید خواستار خروج دو عضو شورای جنگ از کابینه شد

خواب آشفته اسرائیل برای منطقه

ایران دفعه بعد 3 هزار موشک و پهپاد به اسرائیل می‌زند یا 30 هزار؟!

با اصلاح اطلاعات حساب بانکی خود سود سهام عدالت را دریافت کنید

مسیر طلای جهانی عوض می‌شود؟

نحوه مصاحبه ایلان ماسک با افراد جدید هنگام استخدام

ویدیویی با بازدید میلیونی؛ تمساح‌ها از چه چیزی وحشت دارند؟

آیت‌الله دوزدوزانی: آقایی که می‌خواهی روحانی باشی و جهنمی نباشی، مواظب باش کار عکس نشود