ایران پرسمان
بخشی از کتاب/در اعماق رودخانه، حباب‌های آب در گوشم صدا می‌کرد
سه شنبه 30 دي 1399 - 11:07:32
ایران پرسمان - آخرین خبر / ناگهان میلر با چشمانی از حدقه درآمده به لیبی خیره می‌ماند و انگشتش را به نشانه سکوت روی لبانش می‌گذارد. "هیسسس." چشمانش به سمت انتهای باغ می‌چرخد. یک چیزی آنجاست. لیبی صاف می‌نشییند. آن‌دو در حالی‌که به ته باغ چشم دوخته‌اند، مردی را می‌بینند که از روی چمن‌ها مخفیانه به سمت ساختمان می‌آید؛ مردی بلندقامت و لاغراندام که موهایی کوتاه دارد، شیشه‌های عینکش نور ماه را منعکس می‌کند، کفش‌های کتانی سفید به پا دارد و روی دوشش کیفی کوچک است. به او نگاه می‌کنند که ابتدا کیفش را بالای سکوی بتنی می‌اندازد و بعد خودش را بالا می‌کشد.
در اعماق رودخانه، حباب‌های آب در گوشم صدا می‌کرد و لباسهایم به تنم چسبیده بود. می‌خواستم فریاد بزنم اما هرلحظه بیشتر در آب فرو می‌رفتم.در حالی‌که با دستانم دیواره رودخانه را جست‌وجو می‌کردم، توده‌های خزه به پاهایم می‌گرفت.
ساکنین طبقه بالا
لیزا جوئل

http://www.PorsemanNews.ir/fa/News/243724/بخشی-از-کتاب-در-اعماق-رودخانه،-حباب‌های-آب-در-گوشم-صدا-می‌کرد
بستن   چاپ