شاعرانه/ سوزی مرا پژمرده کرد و در خزان انداخت
خردنامه
بزرگنمايي:
ایران پرسمان - آخرین خبر / سوزی مرا پژمرده کرد و در خزان انداخت
بادی مرا آورد این سوی جهان انداخت
برداشت، لمسم کرد، بیش از اشتیاقم بود
ترسی که در من آن نگاه مهربان انداخت
حسی به من میگفت: ای دیوانه! از چشمش
انداخت هر کس را که روزی در گمان انداخت
شاعر شدم تا چند سطری از تو بنویسم
تقدیر مارا در دهان این و آن انداخت
شاخه نباتت خواندم و حافظ تو را دزدید
بی معرفت اسم تو را بر هر زبان انداخت
پیشم نشستی تا بنوشی قهوهی داغی
آن را هم این پرت و پلاها از دهان انداخت
مهدی فرجی
چمدان معطل
لینک کوتاه:
https://www.iranporseman.ir/Fa/News/76122/