سه شنبه ۳۱ تير ۱۴۰۴
سیاست روز

شهریور ۲۰ها دیگر تکرار نمی‌شود

شهریور ۲۰ها دیگر تکرار نمی‌شود
ایران پرسمان - فرهیختگان /متن پیش رو در فرهیختگان منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست علی ملکی| در طول تاریخ معاصر ایران، بارها تجاوز بیگانگان به مرزهای ...
  بزرگنمايي:

ایران پرسمان - فرهیختگان /متن پیش رو در فرهیختگان منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
علی ملکی| در طول تاریخ معاصر ایران، بارها تجاوز بیگانگان به مرزهای جغرافیایی کشور رخ داده است؛ تجاوزاتی که در مواردی به جدایی بخش‌هایی از خاک ایران انجامیده و زخم‌هایی تاریخی بر پیکر این سرزمین برجای گذاشته‌اند. از اشغال ایران توسط متفقین در جنگ جهانی دوم و بحران تجزیه‌طلبی در آذربایجان گرفته تا قراردادهای ترکمانچای و گلستان وقایع وحشتناک شهریور 1320 و دخالت‌های مستقیم قدرت‌های جهانی در کودتای 28 مرداد، سرنوشت ژئوپلیتیک ایران به‌صورت پیوسته در معرض طوفان‌های بیرونی بوده است. در آن مقاطع تاریخی، دولت مرکزی یا درهم شکست یا چنان تضعیف شده بوده که راه برای تجزیه یا تسلط بیگانگان باز بوده است.
امروز، در حالی‌که ایران بار دیگر هدف حمله مستقیم از سوی رژیم اسرائیل و ایالات متحده آمریکا قرار گرفته، بسیاری انتظار داشتند همان سرنوشت‌های پیشین تکرار شود. صهیونیست‌ها و حامیان غربی‌شان نیز به همین خیال دست به تجاوز زدند. اما آنچه رخ داد، متفاوت از این تصور پوچ بود.
حمله به ایران صرفا یک اقدام نظامی نبود، بلکه آزمونی برای سنجش انسجام داخلی و ظرفیت بازدارندگی کشور و از بین بردن آن بود.
ایران، علی‌رغم درگیر بودن با نیروهای مهاجم خارجی و خطر فعالیت برخی گروهک‌های تروریستی مرزی، با پشتوانه مردم از این 12 روز عبور کرد، بدون آن‌که حتی یک وجب از خاکش در معرض جدایی قرار گیرد، چه رسد به آن‌که در عمل جدا شود. برای فهم این تمایز تاریخی، بازخوانی برهه‌هایی از گذشته ضروری است؛ دوره‌هایی که در آن‌ها، خطوط پررنگ حاشیه نقشه ایران تغییر کرد یا در آستانه تغییر قرار گرفت.
1192؛ خداحافظ قفقاز
قفقاز، ناحیه‌ای راهبردی در مرز اروپا و آسیا، همیشه محل منازعه قدرت‌های بزرگ بوده است. با آغاز قرن هجدهم، روس‌ها به رهبری پتر کبیر چشم طمع به این منطقه دوختند؛ مسیری که در نهایت منجر به گسست پیوند تاریخی ایران با بخش‌های گسترده‌ای از سرزمین‌های شمالی شد.
پس از مرگ پتر، در دوران کاترین دوم، این تمایلات بیشتر شد. او با اراکلی‌خان، حاکم گرجستان، عهد بست و این منطقه را تحت‌الحمایه روسیه درآورد. در مقابل، آقامحمدخان قاجار در سال 1795 میلادی با حمله‌ای غافلگیرانه تفلیس را فتح کرد، اما پس از بازگشت به خراسان و قتل او، روس‌ها مجدداً وارد قفقاز شدند. سرانجام، با مرگ کاترین، لشکر روس عقب‌نشینی کرد؛ اما این عقب‌نشینی موقتی بود.
در سال 1801 میلادی، روس‌ها با استفاده از خلأ قدرت و حمایت از ولیعهد گرجستان، تفلیس را به اشغال درآوردند و با انقراض حکومت محلی گرجستان، آن را ضمیمه خاک خود کردند. تلاش‌های پراکنده شاهزادگان گرجی در تبعید و نیز همکاری برخی خوانین محلی نیز کارساز نشد.
در این شرایط، ایران با فرستادن عباس‌میرزا به آذربایجان وارد جنگی ده‌ساله شد. اگرچه در برخی نبردها مانند عسکران پیروزی‌هایی به‌دست آمد، اما به‌تدریج با نفوذ روس‌ها در گنجه، شکی، باکو، قره‌باغ و شیروان، ورق برگشت. ضعف ساختار نظامی ایران، اتکای بیش از حد به انگلیس و فرانسه، اختلاف میان خوانین و نداشتن انسجام اطلاعاتی، شکست‌های مکرر را رقم زد.
سرانجام در سال 1192، معاهده گلستان در شرایطی تحمیلی به امضای ایران رسید. بر پایه این عهدنامه، بخش‌های گسترده‌ای از قفقاز از ایران جدا شد. این معاهده با ترفندهای سیاسی، نفوذ انگلیس و خیانت برخی عوامل داخلی به ایران تحمیل شد. از آن پس، روس به‌عنوان قدرت بلامنازع در قفقاز و دریای خزر تثبیت شد و ایران، پس از سال‌ها کشمکش و خون‌ریزی، بخش مهمی از سرزمین‌های خود را از دست داد.
1206؛ به‌سوی تجزیه بیشتر
در سال‌های اولیه قرن سیزدهم، ایران قاجاری در کشاکش دو امپراتوری روس و انگلیس گرفتار شده بود. قفقاز که در روزگاران پیشین بخشی از قلمرو ایران صفوی بود، به صحنه‌ای برای جدال روس تزاری و ایران قاجاری بدل شد. با آغاز جنگ‌های نخست میان ایران و روسیه در اوایل قرن نوزدهم و امضای عهدنامه گلستان، ضربه اول بر ایران وارد شد. اما آنچه در ادامه و با عهدنامه ترکمانچای روی داد، فاجعه‌ای عمیق‌تر و خفت‌بارتر بود.
پس از چند سال وقفه و ناکامی در مذاکرات مرزی، ایران و روسیه برای بار دوم به نبرد برخاستند. روس‌ها با استفاده از برتری نظامی و اختلال سیاسی در دربار قاجار، موفق به تصرف تبریز و شهرهای کلیدی آذربایجان شدند. سقوط پیاپی شهرها، از مرند و خلخال تا مشکین‌شهر و سراب، دولت ایران را به زانو درآورد و عباس‌میرزا ناچار به درخواست صلح شد. در این شرایط، انگلیس نیز با اعزام نمایندگانی به روند مذاکرات ورود کرد، اما نه برای حفظ منافع ایران، بلکه به‌منظور تنظیم موازنه در رقابت با روسیه.
مذاکرات صلح در روستای ترکمانچای انجام شد. نتیجه، معاهده‌ای بود که نه‌تنها بخشی دیگر از ایران را به دشمن واگذار کرد، بلکه امتیازات اقتصادی، قضایی و دیپلماتیک بی‌سابقه‌ای به روسیه بخشید. نخجوان، ایروان و اردوباد از ایران جدا و به خاک روسیه الحاق شد. مرزها تا رود ارس عقب نشست. حق کشتیرانی انحصاری در خزر به روس‌ها داده شد. اتباع روسیه در ایران از شمول قوانین داخلی خارج شدند و حتی در صورت ارتکاب جنایت، محاکم ایرانی صلاحیت رسیدگی نداشتند.
این عهدنامه نه‌تنها بخش‌هایی از سرزمین ایران را از پیکره تاریخی‌اش جدا کرد، بلکه نوعی قیمومیت سیاسی و حقوقی روسیه را بر ایران تحمیل نمود. معاهده ترکمانچای یکی از نقاط عطف تاریخی در تجزیه سرزمینی ایران به‌شمار می‌رود؛ نقطه‌ای که به‌روشنی نشان می‌دهد چگونه فقدان قدرت بازدارندگی، به امتیازدهی تحقیرآمیز و ازدست‌رفتن بخشی از خاک می‌انجامد.
1286؛ نقشه‌کشی استعمار در دل ایران
در سال 1286 یکی از سیاه‌ترین برگه‌های تاریخ ایران با امضای قراردادی میان دو ابرقدرت استعمارگر آن زمان، انگلیس و روسیه تزاری، رقم خورد؛ قراردادی که در پایتخت روسیه، سن‌پترزبورگ، بسته شد و ایران را بی‌هیچ دخالت و آگاهی از سوی دولت ملی‌اش، به سه منطقه نفوذ تقسیم کرد: «شمال در دست روس‌ها، جنوب در سیطره انگلیسی‌ها و مرکز به‌عنوان منطقه بی‌طرف» که البته بعد‌ها نیز طعمه یکی از این دو قدرت شد. 
زمینه‌چینی این قرارداد به سال‌ها پیش بازمی‌گشت؛ دوره‌ای که قاجار‌ها در ایران حکومت می‌کردند، اروپا در تب انقلاب صنعتی می‌سوخت و قدرت‌های بزرگ جهانی برای تأمین منابع خام و توسعه نفوذ اقتصادی، چشم به شرق و به‌ویژه ایران دوخته بودند. موقعیت ژئواستراتژیک ایران و ثروت‌های نهفته‌اش آن را به قطعه‌ای وسوسه‌برانگیز در نقشه منافع جهانی بدل کرده بود. اما ضعف ساختاری دولت قاجار، فساد اداری، وابستگی مالی و واگذاری پی‌در‌پی امتیازات، کشور را به جولانگاه رقابت قدرت‌ها تبدیل کرد. 
روس‌ها از شمال آمده بودند و انگلیسی‌ها از جنوب، اما آنچه آن‌ها را به یکدیگر نزدیک کرد، ظهور بازیگر سومی بود: آلمان. با احداث خط آهن برلین - بغداد و افزایش نفوذ آلمانی‌ها در ایران و عثمانی، انگلیس و روسیه احساس خطر کردند و برای مقابله با این رقیب تازه‌نفس، به جای نزاع، راه تفاهم را پیش گرفتند. حاصل این تفاهم، معامله‌ای پشت پرده بود: تقسیم ایران. 
این قرارداد اگرچه به‌ظاهر استقلال و تمامیت ارضی ایران را محترم می‌شمرد، اما در عمل، کشور را میان دو قدرت جهانی قطعه‌قطعه کرد. دخالت نظامی روس‌ها در تبریز و رشت، اخراج مستشاران آمریکایی، تعطیلی مجلس دوم و حتی گلوله‌باران حرم امام رضا(ع) در مشهد از جمله پیامد‌های مستقیم این قرارداد شوم بود. مشروطه‌خواهان که در پی استقلال و اصلاحات داخلی بودند، با تغییر موضع انگلیس و فشار مضاعف روسیه، یکی‌یکی سرکوب شدند. 
نه تنها ملت ایران، بلکه حتی شماری از دولتمردان وقت در سفارتخانه‌های ایران در اروپا، با تلخی به این تحقیر واکنش نشان داده و استعفا دادند. 
1320؛ اشغال از همه طرف
در واپسین سال‌های سلطنت رضاشاه و همزمان با اوج‌گیری جنگ جهانی دوم، ایران بار دیگر به صحنه تاخت‌وتاز قدرت‌های جهانی بدل شد. با آغاز جنگ در سال 1318، ایران رسماً بی‌طرفی خود را اعلام کرد، اما این موضع نه مورد احترام قرار گرفت و نه مانع از هجوم نظامی شد. حساسیت انگلیس نسبت به نفوذ آلمان در ایران، گستردگی مرز‌های شمالی با شوروی و حضور کارشناسان آلمانی در پروژه‌های صنعتی، بهانه‌هایی برای حمله به خاک ایران شد. 
بامداد سوم شهریور 1320، بدون اعلام رسمی جنگ، نیرو‌های ارتش سرخ از شمال و ارتش انگلیس از جنوب، به طور هماهنگ به ایران حمله‌ور شدند. بمباران شهر‌هایی چون تبریز، رشت، قزوین، آبادان و اهواز آغازگر تهاجمی همه‌جانبه بود که با پیشروی زمینی از مرز‌های آذربایجان، گیلان، خراسان و خوزستان ادامه یافت و تنها ظرف چند روز، بخش‌های وسیعی از خاک کشور را به اشغال درآورد. 
ساختار سیاسی ایران ازهم‌گسیخته و سردرگم بود. وزارت امور خارجه وزیر نداشت، سفیران ایران در کشور‌های مهم ناکارآمد یا بی‌تجربه بودند و رضا پهلوی در برابر تهاجمی گسترده، تنها به دفاعی محدود در اطراف تهران دل‌ بسته بود. نیروی دریایی ایران در خلیج‌فارس و دریای خزر نابود شد، ارتش فروپاشید و لشکر‌ها یکی پس از دیگری از هم پاشیدند. 
شاه در ابتدا سربازان احتیاط را فراخواند و از ایالات متحده درخواست کمک کرد، اما وقتی پاسخ منفی شنید و از پیشروی ارتش‌های بیگانه تا نزدیکی پایتخت مطلع شد، با مشورت محمدعلی فروغی ابتدا عقب‌نشینی کرد، سپس به فکر ترک پایتخت افتاد و در نهایت، روز 25 شهریور از سلطنت کناره‌گیری کرد. فردای آن روز، محمدرضا پهلوی با سازوکاری که متفقین چیده بودند بر تخت سلطنت نشست. محمدرضا که شاه شد ارتش ایران متلاشی، کشور اشغال‌شده و حاکمیت ملی در هم شکسته بود. 
1326؛ بحران آذربایجان
در سال‌های پرتنش پس از جنگ جهانی دوم، ایران بار دیگر در معرض تجزیه قرار گرفت. این‌بار نه توسط قوای انگلیس و آمریکا، بلکه از جانب متحد جنگی جدیدشان، شوروی. بحران از آنجا آغاز شد که ارتش سرخ با پایان جنگ، برخلاف توافقات قبلی، خاک ایران را ترک نکرد و هم‌زمان رژیم خودخوانده‌ای در آذربایجان تشکیل شد که به‌سرعت رنگ‌وبوی تجزیه‌طلبی گرفت. محمدرضا پهلوی قدرت لازم برای مقابله را نداشت و نخست‌وزیران وقت هم یکی پس از دیگری از مهار بحران عاجز ماندند. در این میان، احمد قوام با تجربه بالایی در سیاست ایران، در بهمن 1324 به نخست‌وزیری رسید. انتخاب او که تنها با یک رأی اختلاف بر رقیبش پیروز شد، نقطه عطفی در سرنوشت بحران شد. قوام برخلاف دیگر رجال وقت، راه مذاکره مستقیم با شوروی را در پیش گرفت و با اعزام هیئتی بلندپایه به مسکو، سعی کرد ضمن دور نگاه‌داشتن شورای امنیت از دخالت فوری، با امتیازدهی حساب‌شده پای روس‌ها را از ایران بیرون بکشد. 
مذاکرات در مسکو پرتنش بود. استالین نخست حاضر به تخلیه ایران نشد، اما قوام امتیاز‌هایی نفتی را به‌صورت مشروط و مرحله‌ای پیشنهاد داد. در نهایت، قرارداد قوام - سادچیکف به امضا رسید؛ قراردادی که به روس‌ها نوید حضور محدود اقتصادی در شمال کشور را می‌داد. 
1332؛ پایان رؤیاهای ملی
پس از ملی‌شدن صنعت نفت و خروج شرکت نفت انگلیس از ایران، دولت محمد مصدق با طوفانی از حجم بالایی از بحران داخلی و خارجی روبه‌رو شد. او که با حمایت بدنه مردمی، روحانیون مستقل و جبهه ملی، زمامدار دولتی ملی بود، با اجرای سیاست بی‌سابقه ملی‌سازی نفت، منافع استعماری انگلیس را در خاورمیانه به چالش کشید. 
اما همین اقدام سرنوشت‌ساز ایران را به میدان کشمکش‌های ژئوپلیتیک جنگ سرد کشاند. انگلیس که متضرر اصلی بود با تحریم اقتصادی، انسداد دارایی‌های نفتی و سیاسی‌کاری در مجامع بین‌المللی حلقه فشار بر دولت ایران را تنگ‌تر کرد. هم‌زمان آمریکا هم که در ابتدا رویکردی دوگانه نسبت به مصدق داشت، به‌تدریج به سیاست لندن نزدیک شد. با روی کار آمدن دولت آیزنهاور، واشنگتن سیاست مهار شوروی را جدی‌تر دنبال کرد و مصدق را به کمونیست‌ها نزدیک دید. در واقع سایه سنگین جنگ سرد بر سر سیاست داخلی ایران افتاده بود. 
در داخل نیز صف‌آرایی میان جبهه ملی، دربار و حزب توده روزبه‌روز شدیدتر شد. شاه که پس از تیر 1331 و قیام مردمی جایگاهش را لرزان می‌دید، به خارج از کشور رفت و منتظر ماند تا مسیر کودتا هموار شود. سرانجام در 25 مرداد 1332، نخستین تلاش برای براندازی دولت ناکام ماند؛ اما سه روز بعد، در 28 مرداد با دخالت مستقیم سازمان‌های جاسوسی آمریکا (سیا) و انگلیس (ام‌آی 6) و دخالت ارتش، دولت مصدق سرنگون شد. 
انقلاب اسلامی؛ پایان خاک‌فروشی
در ادامه این تاریخ پر زخم، دو مقطع به‌عنوان استثنا‌های روشنی خودنمایی می‌کنند؛ «جنگ تحمیلی هشت‌ساله با عراق و جنگ 12روزه اخیر با رژیم‌صهیونیستی» در هر دو، دشمن با قدرت تمام حمله کرد؛ در اولی، ارتش بعث عراق با حمایت گسترده جهانی به خاک ایران تاخت، در دومی، رژیم اشغالگر با همراهی مستقیم حامیان غربی، به ایران حمله کرد. اما در هیچ‌کدام، حتی یک وجب از خاک ایران جدا نشد. 
این نه فقط به‌معنای قدرت نظامی، بلکه نشانه‌ای از انسجام ملی، عزم راهبردی و بلوغ ژئوپلیتیک ایران است. برخلاف دوره‌هایی از گذشته که ضعف سیاسی یا گسست اجتماعی راه را برای تحمیل عهدنامه‌ها و تجزیه‌ها باز می‌کرد، در این دو برهه، ایران به نماد مقاومت بدل شد. در همین جنگ اخیر آسیب‌ها و شکست‌های ناشی از پاسخ ایران به تجاوز رژیم صهیونی آن‌ها را مجاب به درخواست آتش‌بس کرد. این قدرت بازدارندگی به‌وضوح نشان داد معادله قدرت دیگر به سود متجاوز رقم نمی‌خورد. 
بازار


نظرات شما