شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴
جهان ما

انتقاد از روحانی: جنگ عبرت نشد؟!

انتقاد از روحانی: جنگ عبرت نشد؟!
ایران پرسمان - وطن امروز //متن پیش رو در وطن امروز منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست محمدصدرا مرادی| حسن روحانی در جدیدترین اظهارنظر خود گفته است دلسوزی ...
  بزرگنمايي:

ایران پرسمان - وطن امروز //متن پیش رو در وطن امروز منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
محمدصدرا مرادی| حسن روحانی در جدیدترین اظهارنظر خود گفته است دلسوزی برای ملت‌های منطقه نباید منجر به خانمان‌سوزی در ایران شود. منظور روحانی این است که ایران در سیاست‌گذاری خود در منطقه باید منافع ملی را در اولویت قرار دهد. خب! این یک موضوع بدیهی است و قاعدتا ایران در راستای منافع ملی خود سیاست‌هایش را در منطقه تنظیم و اجرایی کرده و می‌کند اما اگر این اظهارنظر روحانی، نوعی انتقاد و گلایه باشد و تلویحا نظام را متهم به عدم رعایت این اصل بدیهی کرده باشد، یک ادعای غلط و البته خسارت‌بار است، چرا که هم موجب ایجاد ذهنیت‌های نادرست در قبال سیاست‌های منطقه‌ای نظام می‌شود و هم باعث هم‌افزایی با ضدانقلاب و معاندان می‌شود که پس از جنگ تحمیلی 12 روزه با ادعاهای کذب و شیطنت‌های خبیثانه دوگانه‌ غیرواقعی «امت/ ملت» را مطرح کرده‌اند. ضمن اینکه در شرایط فعلی کشور که احتمال حمله مجدد رژیم صهیونیستی همچنان بالاست و کشور در شرایط بسیار حساسی به سر می‌برد، بیان این قبیل مواضع از سوی رئیس‌جمهور اسبق، معنادار و هزینه‌ساز خواهد بود، بویژه اینکه چنین دوگانه‌سازی‌هایی درباره سیاست خارجی و خاصه سیاست منطقه‌ای ایران و اتهام بی‌توجهی به منافع ملی در این سیاست‌ها بی‌اساس و کذب محض است. حسن روحانی 8 سال رئیس‌جمهور و رئیس شورای عالی امنیت ملی ایران و قبل از آن نیز 16 سال‌ دبیر شورای عالی امنیت ملی بوده‌ است. قطعا او از معدود افرادی است که بخوبی از ماهیت سیاست‌های منطقه‌ای ایران و کارکرد جبهه مقاومت برای منافع ملی ایران باخبر است. بنابراین بخوبی می‌داند فلسفه شکل‌گیری جبهه مقاومت، در کنار اینکه موجب هم‌افزایی ویژه در راستای تحقق آرمان مشترک همه اضلاع می‌شود، نه فقط برای ایران، بلکه برای همه اضلاع، یک توان بازدارنده اثرگذار نیز به حساب می‌آید. 
در خلال جنگ تحمیلی 12 روزه رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه ایران، کارکرد جبهه مقاومت در توان بازدارندگی و امنیت ملی ایران، برای عموم مردم ملموس شد.‌ به عنوان نمونه جامعه ایرانی با این واقعیت روبه‌رو شد که حمله رژیم صهیونیستی به ایران آن هم با این شکل، در پی سقوط نظام بشار اسد در سوریه بود. یعنی اگر حکومت اسد همچنان در سوریه حاکم بود، قطعا رژیم صهیونیستی نمی‌توانست به این شکل به ایران حمله کند؛ دست‌کم به 2 دلیل:
بازار
1- در جنگ 12 روزه، آسمان سوریه تبدیل به ترمینال جنگنده‌ها و هواپیماهای سوخت‌رسان اسرائیلی و آمریکایی شد. این اقدام در پی بی‌ثباتی در سوریه و فقدان حکومت مقتدر و قانونی مرکزی رخ داد. در صورتی که اسد همچنان حاکم سوریه بود، قطعا ارتش این کشور از طریق سامانه‌های پدافندی که در اختیار داشت، مانع حضور گسترده جنگنده‌ها و بویژه هواپیماهای سوخت‌رسان در آسمان خود می‌شد و به طور دقیق‌تر، آسمان سوریه برای این اقدام رژیم صهیونیستی کاملا ناامن می‌شد و رژیم نمی‌توانست به این شکل، به ایران حمله کند.
2- در صورت تداوم حکومت بشار اسد در سوریه، به واسطه حضور مستشاران و همین‌طور یگان‌های موشکی ایران در خاک سوریه، رژیم صهیونیستی بشدت از ناحیه این حضور ایران در سوریه احساس خطر می‌کرد، چرا که ایران می‌توانست از فاصله بسیار نزدیک و در مرز سرزمین‌ اشغالی، مراکز و تاسیسات مهم رژیم صهیونیستی را هدف قرار دهد. ضمن اینکه حضور ایران و حزب‌الله و دیگر اضلاع مقاومت در سوریه باعث جدی ‌شدن سناریوهایی مانند ورود زمینی رزمندگان مقاومت به سرزمین‌ اشغالی می‌شد.‌ بر همین اساس به اعتقاد کارشناسان، در صورت بقای حکومت اسد در سوریه، رژیم صهیونیستی به واسطه حضور ایران و جبهه مقاومت در خاک سوریه نمی‌توانست به ایران حمله کند یا دست‌کم حمله به ایران به صورت بسیار محدودتری نسبت به جنگ‌ 12 روزه رخ می‌داد. این واقعیات در خلال جنگ تحمیلی 12 روزه علیه ایران، برای افکار عمومی ایران کاملا محسوس و ملموس شد.
از سوی دیگر، به اعتقاد اکثر کارشناسان و صاحبنظران، یکی از عواملی که باعث توقف جنگ و ناچاری نتانیاهو و ترامپ برای اعلام آتش‌بس شد، آشکار شدن برخی نشانه‌ها درباره امکان فعال شدن اضلاع جبهه مقاومت برای ورود به جنگ به نفع ایران بود. ضمن اینکه اساسا وجود جبهه مقاومت مهم‌ترین عامل جلوگیری از اجرایی شدن همه ابعاد جنگ تحمیلی علیه ایران بوده است.
بنابراین یکی از کارکردهای مثبت جنگ تحمیلی 12 روزه رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه ایران، این بود که واقعیت‌های سیاست‌های منطقه‌ای ایران و جبهه مقاومت در تقویت توان بازدارندگی و امنیت ملی ایران به وضوح مشاهده شد.
بنابراین برآوردهای عمومی در شرایط فعلی، مطلقا زمینه را برای طرح دوگانه‌های کاذبی مثل امت/ ملت یا دلسوزی برای مردم فلسطین و خانمان‌سوزی برای ایران، فراهم نمی‌کند. افکار عمومی در ایران حالا بهتر و بیشتر از قبل متوجه شده‌ شعارهایی مانند «نه غزه نه لبنان» یا «سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن» دقیقا در راستای تضعیف منافع ملی ایران، همچنین تقویت منافع رژیم صهیونیستی مطرح شده بود. 
در چنین شرایطی، اظهارنظرهایی مانند گفته روحانی، در راستای همان شعارهای نه غزه، نه لبنان تفسیر می‌شود و خوشبختانه اکنون فضای فکری حاکم بر افکار عمومی، غلط بودن ماهیت این قبیل شعارها و نگرش‌ها و دیدگاه‌هایی را که این قبیل شعارها برساخته آن دیدگاه‌هاست بخوبی درک می‌کند.
اما اکنون این سوال مهم مطرح می‌شود: هدف و انگیزه روحانی و همفکران او از طرح چنین مباحثی چیست؟
قبل از اینکه به این سوال پاسخ دهیم، باید یک واقعیت تلخ را یادآوری کنیم. همبستگی و انسجام ملی شکل‌گرفته در جریان حمله اخیر به ایران و تداوم آن تا اکنون، باعث شده برخی جریان‌های سیاسی بویژه غربگراها بشدت احساس خطر کنند، چرا که این همبستگی ملی که عموما حول نگرش‌های واقع‌بینانه در قبال امنیت ملی ایران شکل گرفته، مبانی فکری ایده‌های جریان‌های غربگرا در ایران بویژه در قبال نحوه تعامل با غرب و هضم شدن در نظام آمریکایی را به چالش کشیده. با حمله به ایران در خلال مذاکرات هسته‌ای معلوم شد دولت آمریکا، مذاکرات را به عنوان پوششی برای غافلگیری ایران دنبال می‌کرده.‌ این واقعیت هم ضریب بی‌اعتمادی به دولت آمریکا را در افکار عمومی ایران افزایش داد، هم باعث بی‌اعتباری بیشتر آمریکا در ذهن جامعه ایرانی شد و هم افکار عمومی ایران نگرش واقع‌بینانه‌ای نسبت به مذاکره با غرب پیدا کرد. در پی چنین باور و برآوردی در افکار عمومی، یک شناخت واقع‌بینانه از نظام غربی حاکم بر دنیا و سازوکارهای بین‌المللی به وجود آمد. اکثریت جامعه ایران هم متوجه شدند نظم و سازوکارهای فعلی حاکم بر دنیا ناعادلانه و مبتنی بر ظلم و زوگویی مبتنی و متکی بر نظامی‌گری و قدرت سخت است و هم اینکه دانستند حاکمان فعلی دنیا جنایتکارانی خوش‌پوش هستند که وقتی پای منافع خودشان وسط باشد، کوچک‌ترین اعتنایی به هنجارها و ارزش‌های ادعایی نظام لیبرال - دموکراسی نمی‌کنند. به تعبیری بخش زیادی از جامعه ایران متوجه شد آنچه تحت عنوان نظام و سازمان‌های بین‌المللی و سیستم‌عامل آمریکایی و غربی بر مناسبات جهانی حاکم شده، روپوشی جدید بر همان مفهوم قانون جنگل است. در قانون جنگل، باید قوی باشید تا خورده نشوید. اکثریت جامعه ایران اکنون به چنین ذهنیت و برآوردی رسیده است. کما اینکه نتایج نظرسنجی‌ها نیز همین را نشان می‌دهد. در این نظرسنجی‌ها بیش از 80 درصد مردم خواستار تقویت توان موشکی کشور شده‌اند و نکته مهم‌تر اینکه با وجود تهدیدات مکرر ترامپ و نتانیاهو مبنی بر حمله به ایران در صورت از سرگیری غنی‌سازی توسط جمهوری اسلامی اما بیش از 70 درصد مردم ایران خواستار ساخت بمب اتم هستند. اینکه با وجود تهدیدات آمریکا و رژیم صهیونیستی، اکثریت مردم ایران خواستار تجهیز کشورشان به هر نوع سلاح هستند، نشان‌دهنده یک واقعیت بسیار مهم است؛ واقعیتی که می‌گوید جامعه ایران به این سطح از شعور و آگاهی رسیده‌ که معتقد است تنها راه بازدارندگی و حفظ امنیت ملی، قدرتمند شدن است. ‌به دلیل قانون جنگل حاکم بر دنیا، برای آنکه طعمه دیگران نشویم، باید تا جای ممکن قدرتمند شویم. خب! این نگرش و برآورد عمومی، تقریبا در تقابل با دیدگاه‌ها و انگاره‌های جریان غربگراست که همواره و برای هر موضوعی، تنها راه‌حل را پذیرش قوانین و سازوکارهای نظم حاکم بر دنیا و هضم شدن در آن می‌داند. از همین رو می‌گوییم همبستگی و انسجام عمومی در کشور برای منافع غربگرایان یک خطر جدی است و از همین رو است که پس از توقف جنگ، آنها تلاش کرده و می‌کنند یک بار دیگر با دستکاری افکار عمومی، ایده تعامل با آمریکا را به عنوان تنها راه‌حل موجود برای مرتفع کردن خطر جنگ، همچنین فائق آمدن بر مشکلات اقتصادی، معتبر کنند. بر همین اساس، اظهارات حسن روحانی را نیز می‌توان در همین قاعده سنجید. 
چه خوش بی‌ مهربونی هر 2 سر بی
دوگانه مذاکره/ عدم مذاکره یک انگاره جعلی و غیرواقعی است. جمهوری اسلامی ایران دست‌کم در 10 سال گذشته نشان داده مخالف مذاکره نیست و هر زمان که شرایط مذاکره فراهم شده، با حسن‌نیت و صداقت پای میز مذاکره رفته، لذا این قبیل دوگانه‌سازی‌ها غیرواقعی و فاقد اعتبار است.‌ اگر اکنون یک‌ دوگانه واقعی درباره موضوع مذاکره وجود داشته باشد، اختلاف نظر پیرامون شکل و نحوه مذاکره است.
اکنون در یک سو عده‌ای قرار دارند که معتقدند باید از برخی حقوق قانونی از جمله غنی‌سازی گذشت تا مذاکرات به نتیجه برسد. در مقابل، دیدگاهی وجود دارد که می‌گوید با توجه به رفتار آمریکا و تروییکای اروپا در جنگ تحمیلی 12 روزه و احتمال وقوع جنگ جدید، مطلقا نباید از حقوق هسته‌ای گذشت و باید در شرایطی وارد مذاکره شد که توان بازدارندگی ایران کاملا حفظ شده باشد. بنابراین یک عده در داخل معتقدند با عقب‌نشینی از حقوق هسته‌ای باید وارد مذاکرات شد و اینگونه سایه جنگ برطرف شده و شرایط برای توافق هسته‌ای و لغو تحریم‌ها فراهم می‌شود و در مقابل این عده، دیدگاهی وجود دارد که می‌گوید عقب‌نشینی از حقوق هسته‌ای آن هم در شرایط جنگ، پیام ضعف صادر می‌کند و نه‌تنها احتمال جنگ مجدد را تقویت می‌کند، بلکه هر نوع زمینه برای توافق و گشایش‌های اقتصادی را نیز از بین می‌برد.


نظرات شما