ایران پرسمان - روزنامه سازندگی / «نترسیم» عنوان یادداشت روز در روزنامه سازندگی به قلم سیدحسین مرعشی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
کشورمان ایران با وجود پتانسیلهای بالقوه در شرایط کنونی در مقوله تجارت و دادوستد با جهان متأسفانه در شرایط نسبتاً ضعیفی قرار دارد. بگذارید حکایت کوتاهی از گلستان سعدی باب سوم در فضیلت قناعت در شماره 21 را برایتان بخوانم. «بازرگانی را شنیدم که 150 شتر، بار داشت و 40 بنده خدمتکار. شبی در جزیره کیش مرا به حجره خویش درآورد. همه شب نیارمید از سخنهای پریشان گفتن که: فلان اَنبازم به ترکستان و فلان بِضاعت به هندوستان است و این قَباله فلان زمین است و فلان چیز را فلان، ضَمین. گاه گفتی: خاطرِ اسکندریّه دارم که هوایی خوش است. باز گفتی: نه! که دریایِ مغرب مشوَّش است. سعدیا! سفری دیگرم در پیش است. اگر آن کرده شود، بقیّتِ عمرِ خویش به گوشه بنشینم. گفتم: آن کدام سفر است؟ گفت: گوگردِ پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم، قیمتی عظیم دارد و از آنجا کاسه چینی به روم آرم و دیبای رومی به هند و فولادِ هندی به حَلَب و آبگینه حلبی به یَمَن و بُردِ یمانی به پارس و زآن پس، ترکِ تجارت کنم و به دکّانی بنشینم. انصاف، از این ماخولیا چندان فرو گفت که بیش طاقتِ گفتنش نماند! گفت: ای سعدی! تو هم سخنی بگوی از آنها که دیدهای و شنیده. گفتم: «آن شنیدستی که در اَقصایِ غُور/ بارسالاری بیفتاد از ستور/ گفت: چشمِ تنگِ دنیادوست را/ یا قناعت پُر کند یا خاکِ گور». هدفم از بیان این حکایت این بود که در قدیمالایام بازرگانانی در این سرزمین بودهاند که به 6 نقطه از جهان برای تجارت سفر میکردند. این نمونهای از کسبوکار ایام قدیم در این مملکت (ایران) بوده که با تجارت زمانه ما بسیار متفاوت است. همین زمان حال، شما در اتاق بازرگانی ایران هیچ بازرگان یا تاجری نمیشناسید که از روسیه به ایران و از ایران به هند و از هند به اروپا تجارت کند. یعنی بتواند سرمایه را در 6 نقطه از عالم بچرخاند و خودش در ایران ساکن و مستقر باشد. یکی از ضعفها در اقتصاد ایران همین مساله است. ما در اقتصاد شاید تولید کالاها را ارج نهیم و از تولیدکنندگان تجلیل کنیم اما تولید زمانی میتواند، محترم و مفید باشد که ارزش افزوده ایجاد کند. متاسفانه در ایران تجارت را با خصیصه زالوصفتی میشناسیم و تاجران را ارج نمینهیم. این را هم نباید فراموش کنیم که هیچ تولیدی بدون تجارت نمیتواند سرپا بماند. زمانی میتوانیم تولید داشته باشیم که تاجر خوب داشته باشیم و تاجر خوب میتواند هم زندگی را سامان دهد و هم کالاها را با سود حلال بفروشد. همین اقتصاد نوظهور چین را در نظر بگیرید. مهمترین عامل تحول در اقتصاد چین که توانست این کشور را صنعتی کند و آنان توانستند در همه رشتههای صنعتی حرف جدی برای گفتن داشته باشند، سهم بازاری چین از آمریکاست. چینیها توانستند با برقراری روابط سیاسی با آمریکا و گفتوگوهای مفصل با طرف آمریکایی، روابط جدیدی با آمریکا پیریزی کنند و توانستند به این واسطه، سهم خودشان را از بازارها بگیرند و به اتکای بازار مناسب از تولیدشان نیز حمایت کنند و آن را سامان دهند. یادم میآید چند سال پیش یک گروه از مجمع تشخیص مصلحت نظام با همراهی آقای محمدرضا باهنر، مجید انصاری و محمدباقر ذوالقدر و جمع دیگری به دعوت چین به آن کشور سفر کردند.
آنان در آن جلسه، درهای ورود چین به توسعه را برای هیأت ایرانی در جلسههای مختلف تشریح کردند. در همان جلسهها با هیأت ایرانی، روی دو مساله تاکید کردند. نخست اینکه آنان به ایرانیها گفتند، قرار نیست چینیها اگر با ایرانیها روابط بگیرند، روابطشان را با آمریکا بههم بزنند چون از دید آنان عامل رشد و توسعه چین همان روابط و بازارهاست که تداوم یافته است. دوم اینکه ایرانیها بهتر است، مسائلشان را با آمریکا و کشورهای همسایهشان حل کنند. آنان در همان جلسهها به طرف ایرانی به طور صریح و روشن این پیامها و توصیهها را ابلاغ کردند.
بازار ![]()
عدم ارتباط با دنیا
چالش اصلی کنونی در اقتصاد ما که عامل محدودکننده کسبوکارهای ایرانی هم هست، نداشتن روابط با دنیاست. به طور مثال، یکی از بنگاههای ایرانی به دلیل مبادرت با چین، خواست در آنجا یک شرکت کشتیرانی تأسیس کند اما به دلیل تحریمها و شرایط محدودکننده، نتوانست در چین شرکت ایرانی تأسیس کند. همان شرکت مجبور شد با گروه چینی مذاکره کند و به صورت مشترک با گروه چینی، سرمایه را در اختیار آنان قرار دهند که بتوانند با واسطه و از طریق امارات، حملونقل و دادوستد را به گونهای به پیش ببرند که محموله بار ایرانی را از طریق بندر جبل علی (Port of Jebel Ali) امارات با هزینههای بالا و خواری و خفت بسیار دوباره به ایرانیها تحویل دهند. همه این واسطهها، هزینهها و خواری و خفتها به دلیل شرایط تحریم است. یادم میآید در یک سالگی راهاندازی همان شرکت که معرفی گذاشته بودند، جوان 35 ساله چینی که مدیریت و شریک مجموعه بود، برنامههایش را برای ما که به آن جلسه رفته بودیم، تشریح کرد و دقیقاً همانند آن تاجر و بازرگان در حکایت گلستان سعدی، به ما نشان میداد که چگونه تجارت و دادوستد را در 8 نقطه بزرگ دنیا انجام میدهد.
به همین دلیل دوباره یادآوری میکنم، نخستین عامل محدودکننده این است که روابط معمول و عادی ما با دنیا مختل شده است. در این شرایط روابط مختلکننده ما با دنیا، تنها کاری که میتوانیم با این میزان از منابع عظیم نفتی، معدنی و فولادی انجام بدهیم، فروش بخشی از کالاها و محصولهایمان با هزینههای بالاست که اساساً صرفه اقتصادی ندارد. فقط یک نمونه از این منابعمان را در نظر بگیرید. صنایع ملی مس ایران، سومین شرکت بزرگ مس در دنیاست. برخلاف بسیاری از معادن و سنگآهن یا سنگهای زینتی که بسیاری از کشورها همانند استرالیا، شیلی یا کشورهای آمریکای لاتین دارای منابع عظیم مشابه آن هستند، ایران در حوزه مس یکی از سرآمدترین کشورهاست که ذخایر قابل توجهی دارد و صنایع ملی مس ایران از این حیث، سومین شرکت بزرگ دنیاست. اما آیا تولیدکنندگان ایرانی(صنایع ملی مس ایران) مانند شرکت کیبل عربستان سعودی (Saudi Arabian Cawabel Company) میتواند،قراردادهای بلندمدت (Long Term Contract) با شرکای خارجی منعقد کند یا اینکه میتواند با نرخ ارزان تأمین مالی کند و جذب سرمایه داشته باشد؟ متأسفانه در این شرایط این اتفاقها شدنی نیست.
نتیجه اعتماد چیست؟
البته امیدوارم شرایط حال حاضر خیلی طول نکشد و واقعیتهای تلخ اقتصاد ایران، مدیران نظام جمهوری اسلامی را به این نتیجه برساند که در دنیای امروز، مفاهیمی همانند «اقتصاد»، «تجارت»، «روابط بینالملل»، «اعتبار جهانی»، «ریسک پایین»، «سرمایه»، «بازار» بسیار مهماند. نمیدانم چقدر قرار است، ملت ایران به دلیل اینکه به روحانیت شیعه و مرجعیت شیعه اعتماد کرده، شرایط سخت را از سر بگذراند. از آغاز جریان نهضتهای سیاسی و اجتماعی در ایران از دوران مشروطیت تا انقلاب اسلامی سال 1357 قاطبه و اکثریت سیاسیون و مردم ایران به روحانیت و مرجعیت تقلید اعتماد کردند. نظام جمهوری اسلامی مولود همین اعتماد مردم و انقلاب اسلامی در سال 1357 است. به همین دلیل به باورم باید پاسخ شایسته و مناسبی به مردمی که به روحانیت و دین گرایش دارند، داده شود. همین مردمی که با وجود همه فشارهای ناشی از تحریمها که در همه این 45 سال به زندگیشان وارد شد و در 7 سال گذشته، سفرههایشان متأثر از متوسط تورم بالای 40 درصد کوچکوکوچکتر شد، ایستادگی کردند. حتی در همین جنگ تحمیلی 12 روزه دشمن صهیونیستی و آمریکاییهای خبیث علیه سرزمینمان ایران که فرض کردند با حمله برقآسا و شهادت فرماندهان نظامی میتوانند مردم را به خیابان بیاورند و نظام جمهوری اسلامی را ساقط کنند این مردم بودند که پاسخ شایستهای به آنان دادند و در کنار نظام ایستادند. آیا این مردم با چنین خصوصیتها و ویژگیهای مثالزدنی، شایسته قدردانی نیستند؟ آیا این مردم شایسته و حق ندارند، زندگی شایستهای داشته باشند؟
تجربه هاشمی و خاتمی
البته ایران در دوره سازندگی مرحوم هاشمیرفسنجانی، تجربه بسیار خوبی را از سر گذراند یا در دوره آقای سیدمحمد خاتمی، دورهای ترکیبی از توسعه سیاسی و اقتصادی را از سر گذراند. یادم میآید در دوره آقای حسن روحانی (قبل از انعقاد معاهده برجام) سوار یک خودرو سواری شده بودم که راننده آن خودرو، جوان اصولگرایی بود که دائماً همه دولتهای آقای هاشمی و خاتمی را به شدت نقد میکرد اما با همه این اوصاف در پایان صحبتهایش گفت که او در دوره آقای خاتمی، توانسته بود هم ازدواج کند، هم خودرو خریداری کند و هم واحد مسکونی بخرد. خود آن جوان تأکید میکرد که در این دوره (دوره آقای روحانی) کسی را نمیشناسید که بتواند حداقل یکی از این سه کار (ازدواج، خرید خودرو یا مسکن) را انجام دهد. میخواهم از زاویه مذهبی و از زوایه کسی که با افتخار، مقلد امام خمینی و آقایان بهشتی، خامنهای، هاشمی بودهام درباره یکی از جلسههای مصاحبهام با دفتر نشر آثار آیتالله خامنهای که به صورت 21 جلسه دو ساعتی انجام شد، صحبت کنم. در آن جلسه طرف مصاحبهکننده از بنده پرسید با وجود اینکه شما چپ و طرفدار مهندس میرحسین موسوی بودید اما سفر آیتالله خامنهای به کرمان یکی از بهترین سفرها بود؟ در آن زمان بنده مدیر سفر کرمان بودم. در آن زمان بسیاری از استاندارها چپ بودند و برخی از استاندارها هم به رئیسجمهور وقت (آیتالله خامنهای) کم عنایتی داشند. آن زمان شعار ما درود به سه یاور امام یعنی دو سیدحسینی (آیتالله خامنهای و سیداحمد خمینی) و آقای هاشمی بود.
نتیجه 45 سال حکمرانی
اما اکنون میگویم که مهمتر از یاوران امام و مهمتر از نظام، این مردم هستند که به عنوان ولینعمتان ما باید به آنها خدمت کنیم. چراکه ریاست را به دست ما دادند و به باورم بعد از 45 سال حکمرانی باید وضع واقعی را برای آنان تشریح و در مسیری حرکت کنیم که مردم عزیز در این زمانه کرامت داشته باشند. همین حالا تاجر و دانشجوی ما در مالزی نمیتواند، حساب بانکی گشایش کند و سه یا چهار سال زمان میبرد که بتواند امور بانکی و مالیاش را پیش ببرد. بدون رفع این مشکلات و چالشها، تجارت و کسبوکار با دنیا معنا ندارد. ما در شرایط کنونی تجارت به آن معنا، که تاجر ما بتواند کالای خودمان را از کشوری به کشور دیگر ببرد و با سود آن را بفروشد، نداریم. همین بندر جبل علی امارات با کشور 8 میلیون نفری، توان تخلیه 150 میلیون تن بار را دارد. بندر چابهار ایران که جزو تحریمها هم نیست تنها توان 400 هزار تن بار را دارد. این مواردی است که در حوزه تجارت با آنها درگیر هستیم و من بر این باورم بعد از 45 سال تجربه باید بتوانیم به جمعبندی برسیم و به راهبردهای جدید در این باره فکر کنیم.
تجربه چین
ما باید همان مسیری را برویم که چینیها هم برای توسعه آن را طی کردند. لزومی ندارد که ما در روابطمان با جهان، نگاه به شرق را از دست بدهیم و به غرب تکیه کنیم بلکه ما باید برای حداکثر کردن منافع ملی ایران هم به غرب و هم به شرق، نگاه متعادل و متوازن داشته باشیم. نگاه ما به شرق نباید تنها این مساله باشد که بتوانیم از آنها نیازمندیهایمان را تامین کنیم بلکه باید درک و فهم این مساله نیز باشد که آنان چه مسیری را طی کردند و چه اقدامهایی انجام دادند که توانستند، قدرت امروز جهان باشند. همین چین را نگاه کنید که به مناسبت 80 سالگی پایان جنگ جهانی دوم و شکست امپراتوری ژاپن چگونه قدرتمند شده که توانست با آن مانور نظامی منظم و سنگین، قدرت آفندی و پدافندی و توان پهپادی و موشکی خودش را به رخ دنیا بکشد. همین چین به دلیل قدرت اقتصادی و نظامی توانست از تایوان عقب نماند و هنگکنگ را پس از 100 سال پس بگیرد. چین امروز در مقابل خواستههای آمریکا میتواند، بایستد و البته قدرت ایستادگی را هم دارد. مساله هنگکنگ برای چین مانند مساله قفقاز برای ما بود. ما هم در قرارداد ترکمانچای، بخشی از قفقاز را به مدت 100 سال واگذار کرده بودیم. چینیها چون قدرت داشتند این مساله را توانستند، طرح کنند و پس از 100 سال هنگکنگ را دوباره باز پس گرفتند. اما ما قدرتش را نداریم که آن را پس بگیریم.
اشتباهات ما و آمریکا
ما باید در رویآوری و نگاه به شرق دقیقا بدانیم آنها چطور با حفظ اصول و استقلال توانستند روابط تجاری و بینالمللیشان را اصلاح کنند و ترمیم دادند و شرایط را برای دروازههای توسعه باز گذاشتند. باید به دنبال درک این مساله باشیم که چرا ما نتوانستیم با آمریکا ارتباط برقرار کنیم. آمریکاییها البته در مقاطعی همانند تجربه 28 مرداد 1332 با کودتا علیه دولت محمد مصدق به ما ضربه زدند و ما هم در مقاطعی همانند اشغال سفارت آمریکا در آبان 1358 که منطق سیاسی و حقوقی در کار نبود، اشتباههایی را مرتکب شدیم. در هر صورت مطابق عرف بینالملل، سفارت هر کشوری به منزله خاک آن کشور تلقی میشود. ما حق نداشتیم که دیپلماتهای آمریکایی را به مدت 44 روز گروگان بگیریم و آن اتفاقهایی که ضرورتی هم نداشت، اتفاق بیفتد. اگر نمیخواستیم با آمریکا ارتباط برقرار کنیم، میتوانستیم با آنان قطع رابطه کنیم و فرصت خروج را به دیپلماتها بدهیم که از کشور خارج شوند یا اینکه روابطمان را با آنها تعلیق میکردیم. ما هم اشتباههای بسیاری داشتیم. همان زمان که آمریکاییها به عراق آمدند و با کمک متحدانشان، نظام بعثی عراق و شخص صدام حسین را ساقط کردند چون صدام به ما در جنگ 8 ساله تحمیلی بسیار لطمه وارد کرد. آن زمان به متحدان ما در عراق، اکثریت بزرگ شیعیان عراق و کردها که متحدان شیعیان بودند، بسیار کمک کردند و آن گروهها هم روابط خوبی با ما داشتند. زمانی که صدام حسین کویت را اشغال کرده بود و همزمان آرزوی سرنگونی صدام را داشتیم، آمریکا توانست، دشمن بزرگ ما در غرب را ساقط کند و حتی در شرق نیز طالبان را از سر راه برداشت که به باورم اتفاق مهمتر از عراق بود. طالبان از قندهار شروع کردند و به هرات که حیاط خلوت ما ایرانی در طول تاریخ بود، رسیدند و بعد به راحتی کابل و مزارشریف را هم گرفتند. به قدری به سرعت پیشروی کردند که ما هم نتوانستیم جلوی پیشروی آنان را بگیریم. با ساقط شدن طالبان، دولت تشکیل شده در افغانستان براساس قانون اساسیاش به زبان فارسی به عنوان زبان رسمی و جایگاه شیعه اهمیت قائل شد. آمریکا این دو کار را در سمت غرب و شرق انجام داد که هر دو به نفع ما بود. ما باید به گونهای در روابط با جهان گام برداریم که هیچ کشور خارجی نتواند، عزت و استقلال ایرانی را مورد توهین قرار دهد یا اینکه آن را دستخوش تغییر قرار دهد. چراکه ایرانیها درباره ناموس سرزمینشان با کسی تعارف ندارند. پرسش اصلی ما باید این باشد آیا ما با حفظ اصول و مانند چینیها نمیتوانیم عمل کنیم و تجارت با آمریکاییها را از سر بگیریم و روابط اقتصادی را پیریزی کنیم که بتوانیم تکنولوژی را هم به ایران بیاوریم؟ مسلما پاسخ به این پرسش مثبت است. ما نباید از خودمان بترسیم. متأسفانه ما از خودمان میترسیم. ما اگر ضعیف نباشیم از گفتوگو هراسی نداریم. از تعامل نمیترسیم و سعی خواهیم کرد، تجربه تلخ و شیرین 45 ساله را (هم دوران رونق و هم دوران زمینگیر شدن را داشتهایم) در راستای بهبود اوضاع به کار ببندیم. با این حجم از نیروی متخصص، جوان، نخبه، دانشگاهی و تحصیلکرده میشود، ایرانی را پایهریزی کرد که با لحاظ منافع ملی، ایران را سربلند کنیم.