ایران پرسمان - شرق / «سوژههای ناآرام» عنوان یادداشت روز در روزنامه شرق به قلم احمد غلامی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
خیلی دور از انتظار نیست که انسان بهمثابه زمینه تفکر، جایگاه خود را از دست داده باشد. این پرتشدگی انسان از موضوع شناخت، او را دچار بیهویتی کرده است. شاید بیدلیل نیست که هر آدمی در هر جایگاهی درصدد تعریف خود بهعنوان سوژهای منحصربهفرد است. اینکه میگوییم هر جایگاهی، واقعا اغراقآمیز نیست؛ ازجمله ترامپ پدیده نوظهوری است که در دنیای مدرن بیسابقه است.
رئیسجمهور کشور قدرتمند و پیشرفته آمریکا، همان نیاز به توجه را دارد که صاحب یک مغازه خردهفروشی یا یک پزشک یا استاد دانشگاهی در ایران دارد. این یک مسئله و بحران جهانی است که دیگر انسان، سوژه قابل اعتنایی برای خود و دیگران نیست. جایگاه مطلوب و نامطلوب آدمها را در کشورها، نحوه اجرای قانون معین میکند، نه انساندوستی و عشق و انسان بماهو انسان. اگر در کشوری قانون بهدرستی اجرا شود، وضعیت برای مردمان آن دیار مطلوبتر است و اگر قانون اجرا نشود، نامطلوبتر. قانون، شأن انسانها را در محدوده قانون محترم میشمارد، اما در روابط شخصی آدمها با یکدیگر، خنثی عمل میکند. به یک معنا، قانون در برابر سوژههای عاطفی و انسانی خنثی است.
بازار ![]()
آنچه به زندگی آدمی معنا و عشق میدهد، درهمتنیدگی روابط انسانی در هر موقعیت و جایگاهی است. انساندوستی و عشق به همنوع، مفاهیمی در دست فراموشی است و آدمی برای اینکه نیاز خود به عشق و دوستداشتن را برآورده کند، ناگزیر است از خود تعریفی ارائه دهد که مورد توجه عقل و قلب دیگران قرار گیرد؛ آنهم دیگرانی که خود از این موضوع رنج میبرند. معضل و مسئله امروز دنیا، غیاب سوژهشدگی آدمی است. آدمها با اینکه به واسطه رسانههای مجازی در معرض رؤیت همیشگی قرار دارند، اما این رؤیت بیش از آنکه عطششان را فرونشاند، تشنهترشان میکند. امروز ما بیش از هر زمان دیگری در پی اثبات خودمان و قابلیتهایمان هستیم و عجبا هرچه بیشتر تلاش میکنیم، کمتر به آن دست پیدا میکنیم و ناگزیر میشویم برای رؤیتپذیری دست به هر کاری بزنیم. این وضعیت یک بحران اخلاقی ساده و زودگذر نیست؛ بحرانی عمیق است که ریشه در سیاستورزی دولتمردان و جامعه ما دارد.
بحران هویتی سالهای سال به تدریج رشد فزایندهای پیدا کرده است. جامعه ایران دو حادثه مهم جمعی را پشت سر گذاشته که در آن تفکر جمعی یا ایدئولوژی از جایگاه ویژهای برخوردار بوده است. در این شرایط فرد به معنای شخص و هویت شخصیاش چندان محل اعتنا نیست. سیاستورزیهای یکجانبه و نگاه تودهوار به مردم یک کشور، آغاز فرایند نادیدهانگاری و انزوای مردمی است که در سرزمین خود بیگانه شدهاند. سالها و سالها این تفاوتگذاری در ایران رایج بوده است. آدمهایی که دیده نمیشوند، بسیار بیشتر و پرتعدادتر از کسانی هستند که رؤیتپذیرند. این عدم تقارن به کینه دامن زده است؛ کینهای که ناچار مردم را علیه مردم برانگیخته است.
سوژه، فاعلی است که دست به کنش میزند و این کنشهای فردی و اجتماعی او است که هویتش را سامان میبخشد. اما این امکان سوژهشدگی برای بسیاری در جامعه ایران وجود ندارد تا از این طریق در مواجهه با دیگران هویت خود را بازیابند و قابلیتشان را تعین بخشند. آدمی که نتواند قابلیتهایش را بر صحنه اجتماع بیاورد، مترصد هر اقدامی خواهد ماند. جامعهای که به دلایل اقتصادی، سیاسی و اخلاقی اتمیزه شدهاند، مستعد رفتار های غیرقابل پیشبینی است و تا رسیدن به لحظه موعود، ناگزیر است برای ابقای وجود انسانیاش بر هویت برساخته خود تکیه کند.
هویت برساخته هر فرد هویتی فراتر به او میبخشد. هرکسی برای پیدایی خود در جامعهای بیمعنا ناگزیر است به هر چیز خُرد و کلانی دست بزند؛ آدمهایی نامرئی که درصددند خود را به شیوهای جعلی یا واقعی مرئی کنند. البته این هویتسازیها نافرجام است چراکه سوژهشدگی مستلزم فاعلیت است و فاعلیت مؤثر و برسازنده است که به هویت واقعی آدمها شکل میدهد. اما چنین بستری در جامعه کنونی ایران وجود ندارد و هویت واقعی افراد به ندرت امکان بروز و ظهور پیدا میکند. از اینرو است که جامعه ایران پر از آدمهایی است که سایه آنها روی دیوار نقش واقعی آنها نیست. این «تاریخ حال» ما است. تاریخ حالی که انگار فریز شده است و پیش نمیرود، اگرچه با گذشته چفتوبستی دارد.
این سایهها، این سوژههای ناآرام، که فرصت پیدا نمیکنند به اصل خود ارجاع داده شوند، مترصد فرصتی برای آشکارگی هستند. در جوامعی که با خلأ هویت روبهرو است، این خطر وجود دارد که آدمهای اتمیزهشده، تحت تأثیر هویتی برتر از جمله هویتهای سیاسی-حزبی، ملی، قومی و.... قرار بگیرند و شاکلههای یک جامعه را تخریب کنند. هر انسانی محتاج رؤیتپذیری و احترام و کرامت است. در غیاب این عناصر، ناگزیر باید خودش برای مرئیشدن اقدام و عمل کند. بیدلیل نیست که در وضعیت کنونی با آدمهایی مواجهیم که برای کسب هویت دست به هر کاری میزنند تا نشانه یا نمودی از یک ویژگی را به خود الصاق کنند، ویژگیای که در اغلب موارد جعلی است.