ایران پرسمان - دنیای اقتصاد / «بازسازی دوباره دیوار برلین» عنوان یادداشت روز در روزنامه دنیای اقتصاد به قلم پویا جبلعاملی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
سی و شش سال پیش فروریختن یکباره دیوار برلین، نماد پیروزی اقتصاد آزاد بر جهان بسته کمونیسم بود. جایی که لیبرالیسم کلاسیک مبتنی بر حکومت قانون، احترام به فرد، مالکیت خصوصی، بازارهای باز، دولت کوچک، آزادی سیاسی، مبادله بدون مانع کالاها و نیروی انسانی بر اقتصاد دستوری، توتالیتاریسم حزبی و فردی، دولت حداکثری و مالکیت جمعی پیروز شد. جایی که فقر و بدبختی و آینده بدون چشمانداز صدهامیلیون انسان به یکباره با پیوند خوردن با اقتصاد جهانی دگرگون شد.
در پی این پیروزی و تحول شگرف بود که برخی از متفکران به پایان تاریخ فکر کردند و آن را به لیبرالیسم هدیه دادند. وقتی میلیونها انسان طعم آموزههای لیبرالیسم را میچشند؛ چرا این انتهای تاریخ نباشد؟ با این حال کمتر از دو دهه بعد و با اولین سیکل رکودی اقتصاد جهانی در سال2008، زنگ پایان تاریخ به صدا درآمد! زنگ پایانی که دو گروه عمده علیه لیبرالیسم برپا کردند. دو گروهی که شاید از خیلی جهات علیه یکدیگر باشند؛ اما نقطه اشتراک آنان دشمنی با لیبرالیسم کلاسیک است. اولی با رد لیبرالیسم با همان ریشه قدیمی سوسیالیستی، آنچنانکه در جنبشهای مختلف از اشغال والاستریت تا اعتراضات کارگری و دانشجویی در سراسر دنیا شاهدش بودیم و دومی اما با خالی کردن محتوای لیبرالیسم از معنا، در لباس پوپولیسم و راست افراطی. این دسته بهخصوص از نیمه دهه2010 و با تنشهای مهاجرتی ناشی از جنگها مانند جنگ داخلی سوریه به اوج رسیده و تقریبا همه کشورها را دربرگرفته است؛ از حزب اصلاحات بریتانیا، آلترناتیو آلمان، اجتماع ملی فرانسه و... در اروپا تا ترامپیستها در آن سوی اقیانوس اطلس. افکار و احزابی که تا یک دهه پیش هیچ دستاوردی نداشتند، امروز بیش از هر زمان دیگر در حال بهدستگیری قدرت اجرایی در کشورهای توسعهیافته هستند.
بازار ![]()
لیبرالیسم با فروپاشی دیوار برلین یکبار در برابر اولی به پیروزی تاریخی رسید؛ اما اینبار دومی است که در حال بنا کردن دیواری تازه است. دیواری که تقریبا همه خصوصیات لیبرالیسم را به چالش میکشد؛ اما مزورانه داعیه دولت کوچک و بازار آزاد را دارد.
سنگ بنای دنیای امروز محصول تفکر لیبرالیسم کلاسیک در قرن نوزدهم بود که مبتنی بر تجارت آزاد و مهاجرت بدون هیچگونه مداخله دولتی بود. آمریکا سرزمین آرزوهای بسیاری افراد در دنیا بود که میخواستند زندگیشان را بسازند. ساختن زندگی مهاجر، ساختن کشوری پیشرفته بود. تفاوتی نمیکرد شما یهودی شرق اروپا باشی یا نژاد زرد چین و ژاپن. سوار بر کشتی میتوانستی در سرزمینی بیگانه زندگی خود را بسازی؛ البته نه کمک دولتی بود و نه یارانه؛ باید روی پای خود میایستادی و این چیزی بود که کشور میزبان از تو میخواست. اگر امروز لندن و نیویورک شهرهای چندنژادی و عجینیافته با مذاهب مختلف است، از همین رویکرد لیبرالی حاصل شده است. اگر در یکی صادق خان و در دیگری ممدانی شهردار میشود، میراث راستین لیبرالیسم را به رخ میکشند. تنها در لیبرال دموکراسی است که یک مهاجر مسلمان سوسیالیست میتواند شهردار شهری شود که نماد سرمایهداری است. این خود افتخار لیبرالهاست که اجازه میدهند مخالفانشان حضور داشته باشند و خود را به رای گذارند. ایبسا چند سالی که گذشت و ملت نتایج سیاستهایشان را دیدند، چشم از آنها بردارند. اما این حق شناخت مخالف من است که ارزش آزادیخواهی را نشان میدهد. اگر در این کشورها از بتپرست و مسلمان میتوانند آشکارا هویت مذهبی خود را بروز دهند، از رواداری لیبرالیسم است. محوری که این انسانها را دور هم جمع کرده است، احترام به حقوق و آزادی فردی است. اما باز این داستان در حال تغییر است و پوپولیستها میتوانند این دستاوردهای یگانه تاریخ را به یغما ببرند.
راست افراطی در اغلب کشورها با تجارت آزاد مخالف است، با مهاجران که ابدا سر سازگاری ندارد و رواداری لیبرالیستهای کلاسیک را خیانت به فرهنگ غربی میداند! راست افراطی مشتاق کشیدن دیوارهای بزرگ در کشورشان هستند. آنان تاب دیگری را ندارند. باورهایی در مقابل لیبرالیسم. باورهایی مبتنی بر جمعگرایی و عجیب که بعضا خود را وامدار لیبرالیسم میدانند. ادعای آنان برای این وامداری دولت کوچک و احترام به بخش خصوصی است. هرچند اینها تنها بخشی از رویکرد لیبرالیسم است و اصولا راست افراطی با تکیه بر اینها و در عین حال مخالفت با رواداری و تجارت آزاد، سازه ناسازگاری را به مخاطب میفروشد. اما در همین زمینهها نیز فریبکارانه عمل میکند. به عبارت دیگر، دولت کوچک برای این گروه یعنی جا باز کردن برای فعالیت اقتصادی گروههای وابسته به خود از طریق محدودسازی حکومت قانون تا جای ممکن. آنچنانکه عملکرد ترامپ در ایالات متحده به نمایش گذارده است.
فعالان اقتصادی نزدیک به حزب جمهوریخواه میتوانند از نهادهای دولتی بهره ببرند و آنان که خارج از این منظومه هستند تا جای ممکن تحت فشار ابزار کاخ سفید قرار میگیرند. تا جایی که ایلان ماسک میتواند به همه اطلاعات دسترسی داشته باشد و در دولت نقش ایفا کند و وقتی از چشم میافتد، ترامپ شخصا او را تهدید میکند که شرکتهایش از اقدامات دولت مصون نخواهد بود! البته که هنوز حکومت قانون در آن کشور به قوامی هست که جلوی ترامپیستها بایستد؛ اما مساله رویکرد مجریان است و در عین حال معکوس شدن روندی که میراث لیبرالیسم بوده است. بنابراین در دید این گروههای افراطی، بازار آزاد آن چنان نیز آزاد نیست. اولا این بازار باید در دست خویشان سیاسی آنها باشد و ثانیا در جدال میان بازار و دولت انتخابی آنان، این دولت است که باید دست بالا را داشته باشد. از آنسو حکومت قانون و تعارض منافع جایی در سوگیریهای آنان ندارد. از این رو اینها هر چند ممکن است از احزابی برآمده باشند که سابقا پرچمدار لیبرالیسم بودند، اما در تحولی چشمگیر به ضد ریشههای خود بدل شدهاند. مثال بارز آن رویکردهای اقتصادی دونالد ترامپ در مقابل رونالد ریگان که هر دو جمهوریخواه هستند!
نقش مبارزان آزاداندیش امروز بیش از هر زمان دیگر برای پیروزی مجدد و فروپاشی دیوارهای تجاری، نژادی و خودشیفتگی، حیاتی است. آزادی ودیعهای نیست که همواره باقی بماند، آزادی نیاز به ایثار و مبارزه و در عین حال رواداری دارد. هرچند در صورت تداوم سیاستهای این گروهها، عموم بالاخره خطر این رویکرد را در زندگی خود خواهند دید، اما تاریخ کاملا قابل پیشبینی نیست و ممکن است بسیاری از دستاوردها در کشورهای توسعهیافته، در موج پوپولیستی فعلی از بین برود. پیروان اقتصاد آزاد در ایران هرچند دغدغههای بسیار دیگری برای کشور دارند، اما فارغ از این موج نیستند و بهخصوص عدم درک حرکت راست افراطی و پیوند خوردن با آن، میتواند نسخهای بدل و منسوخشده را برای حل مشکلات داخلی به آنها بدهد.