پنجشنبه ۴ دي ۱۴۰۴
اقتصاد روز

کتاب «پیاده دیدن»، آنچه من دیده‌ام و چگونه آن را فهمیده‌ام است

کتاب «پیاده دیدن»، آنچه من دیده‌ام و چگونه آن را فهمیده‌ام است
ایران پرسمان - نویسنده کتاب «پیاده دیدن» گفت: در این کتاب نمی‌خواهم بگویم «این است تماشای یک ایرانی در مسکو»، بلکه می‌گویم «این است آنچه من دیده‌ام و چگونه آن را فهمیده‌ام».
  بزرگنمايي:

ایران پرسمان -

به گزارش خبرنگار مهر ؛ کتاب «پیاده دیدن؛ تأملاتی بر کرانه مسکو» عصر امروز چهارشنبه سوم دی ماه با حضور امیررضا مافی نویسنده این کتاب در فروشگاه سوره مهر اکنون رونمایی شد.
مافی گفت: همیشه تصور من این است که کتاب، محجوب‌ترین کالای فرهنگی ماست و روزبه‌روز هم دارد مهجورتر می‌شود. امیدوارم این روند کاهش یابد، شمار خوانندگان بیشتر شود، تیراژ کتاب‌ها افزایش پیدا کند و از این وضعیت فعلی، بالاخره رهایی یابیم.
وی یادآور شد: درباره کتاب «پیاده‌دیدن» باید بگویم که سال گذشته دو سفر به مسکو داشتم؛ یکی در تابستان و دیگری در پاییز. در سفر دوم، یک سخنرانی برایم برنامه‌ریزی شده بود و کار دیگری نداشتم. از آنجا که هم‌وطن چندانی در آنجا نبود، وقت آزاد زیادی پیدا کردم. برنامه سفر هم طوری بود که مثلاً سه‌شنبه رسیدیم، پنج‌شنبه سخنرانی کردم و بلافاصله قرار بود برگردیم. اما بداخلاقی هوا باعث شد پروازمان لغو شود و اقامت ما تا یک‌شنبه تمدید شد. همین اتفاق، فرصتی شد تا ساعت‌های طولانی را در شهر مسکو پیاده بگردم و شروع کنم به نوشتن یادداشت‌هایی درباره جاهایی که می‌دیدم. این یادداشت‌ها کمکم انسجام یافت و جریانی شکل گرفت که تبدیل به مجموعه‌ای شد با عنوان «پیاده‌دیدن».
تماشا، تنها نگاه کردن نیست

ایران پرسمان


این نویسنده گفت: مواجهه من با شهرها، اساساً مواجهه با عناصر ایستا و بناهاست. بناها در دیدار و تماشای شهر، گاهی برای من مهم‌تر از آدم‌ها هستند، چون همیشه این فانتزی در ذهنم بوده که بناها روان و آگاهی دارند، فقط زبان ما را نمی‌فهمند. احساس می‌کنم آن‌ها میراث بزرگی را حمل می‌کنند؛ مانند رگ‌های شهر که جریان زندگی در آن‌ها در جریان است، اما بناها هستند که باقی می‌مانند و هر دوره تاریخی را بازنمایی می‌کنند. من تخصص معماری ندارم، اما علاقه‌مند به معماری هستم و مطالعه‌هایی در این زمینه داشته‌ام. مواجهه من با بناها، مواجهه یک دانش‌آموخته فلسفه است که سعی می‌کند با استفاده از مبانی نظری خود، به اشکال هندسی و معماری نگاه کند و از دل تماشای بناها، معرفت‌شناسی دوره تاریخی تولد آن بنا را استخراج کند.
وی افزود: هر دوره تاریخی یک معرفت‌شناسی حاکم دارد که در بناها متجلی می‌شود. به‌عنوان مثال، در دوره صفویه، رنگ‌هایی که در اصفهان می‌بینیم، بازتاب‌دهنده همان معرفت حاکم است. یا در معماری استالینیستی مسکو، انگاره‌های فکری آن دوره را می‌توان مشاهده کرد. فلسفه، زایش‌ زیبایی‌شناسی است و معماری، بازنمایی زیبایی‌شناسی یک دوره به شمار می‌رود.
مافی گفت: بعد از دوره صفوی، فلسفه در ایران به حاشیه رانده شد. گویی فقهای آن دوره و پس از آن گفتند، هرچه ملاصدرا آورده، برای ما کافی است و دیگر نیازی به فلسفه نداریم. این در حالی است که تقریباً همزمان با ملاصدرا در غرب، دکارت بنیان‌های فلسفه مدرن را می‌گذاشت. از آن دوره به بعد، معماری در ایران نیز دچار افول شد. در دوره قاجار و پهلوی، اگرچه بناهایی ساخته شد، اما آن انسجام معرفتی پیشین را ندارند.

ایران پرسمان


وی یادآور شد: تماشا، تنها نگاه کردن نیست؛ دیداری عمیق و همراه با تأمل است. وقتی به بنایی مانند سینما آزادی نگاه می‌کنم، تنها شکل آن را نمی‌بینم؛ تاریخ آن، آدم‌هایی که در آن بوده‌اند، دلایل فلسفی ساختش و ارتباطش با بافت شهری برایم مهم است. تماشا در سکوت ممکن می‌شود؛ وقتی سکوت کنید، می‌توانید عمیق‌تر ببینید. «پیاده‌دیدن» برای من، تلاشی برای ثبت امور تماشایی در مسکو بوده، نه صرفاً امور دیدنی است.
این نویسنده گفت: در این کتاب گزارش سعی کرده‌ام روایت خاصی ننویسم. این کتاب به نوعی ضد ژانر است. وقتی کتاب را می‌خوانید، با یادداشت‌هایی روبه‌رو می‌شوید که به هم چسبانده شده‌اند. این کتاب روایت کلاسیک خبرنگاری یا سفرنامه‌نویسی را رعایت نمی‌کند و من هم قصد نداشتم آن را رعایت کنم. این کتاب اصلاً قرار نبود یک روایت خطی و واحد ارائه دهد؛ بلکه هدف، بیان تکثری از روایت‌ها در قالب یادداشت‌هایی مدور از مسکو بوده است. چیدمان این یادداشت‌ها در کنار هم، در ناخودآگاه مخاطب یک فضای دایره‌ای ایجاد می‌کند که همان ساختار حلقه‌های مختلف شهر مسکو است؛ تمایز بین «گلدن رینگ» مرکزی و مناطق پیرامونی، ایستگاه‌های مترو و دیگر عناصر شهری که محصول تماشای عمیق هستند. نمی‌گویم آنچه را که می‌بینم حتماً تماشا می‌کنم، اما در لحظه نگاه به یک پدیده آگاهم که آیا صرفاً دارم می‌بینم یا واقعاً تماشا می‌کنم.
بعد از انقلاب اسلامی همچنان با فقدان فلسفه و زیبایی‌شناسی منسجم مواجه هستیم

ایران پرسمان


وی افزود: در بخشی از کتاب نیز به نقد وضعیت معماری و زیبایی‌شناسی در ایران معاصر پرداخته‌ام. ما بعد از انقلاب اسلامی همچنان با فقدان فلسفه و زیبایی‌شناسی منسجم مواجه هستیم و این مسئله در هنرها به ویژه معماری به شکل نوعی تشتت و ناهمگونی بازنمایی شده است. معماری دوره جمهوری اسلامی اثر شاخص و ماندگاری که نماینده یک زیبایی‌شناسی ویژه باشد، ارائه نداده است.
مافی اظهار کرد: در مسکو شاهد یک وضعیت متفاوت هستیم؛ پس از فروپاشی شوروی، نشانه‌های دوره کمونیستی حفظ شده‌اند. در کتاب عکسی از سقف یک ایستگاه مترو وجود دارد که پرچم شوروی با داس و چکش هنوز بر آن نقش بسته است. مجسمه مارکس و تصاویر لنین نیز در شهر دیده می‌شوند. به عبارت دیگر، اگرچه «استالین‌زدایی» صورت گرفته، اما «شوروی‌زدایی» اتفاق نیفتاده است. معماری دوره شوروی به ویژه در عصر استالین حفظ شده، چون علیرغم انگیزه‌های سیاسی، این معماری به شدت با زیست مردم در آب‌وهوای سرد مسکو سازگار بوده است؛ سقف‌های بلند، خیابان‌های وسیع، و جلوگیری از بلندمرتبه‌سازی در بیشتر مناطق به گونه‌ای که افق دید مردم محدود نشود. تنها در یک منطقه خاص، برج‌های بلند مربوط به دوره مدرن پساشوروی ساخته شده که نمایانگر معماری مسکو در دوره پوتین است.
وی خاطرنشان کرد: نکته دیگر این است که روسیه پس از فروپاشی شوروی به سرعت به سمت غربی شدن حرکت کرد، اما پس از جنگ اوکراین و رویگردانی غرب، تازه متوجه ضرورت خودکفایی شده‌اند. جوانان روس پس از قطع ارتباط با برندهای غربی، به سراغ تولیدات داخلی یا جایگزین‌های چینی رفته‌اند. امروزه در مسکو کمتر ماشین صفر غربی دیده می‌شود و خودروهای چینی مانند چری جایگزین شده‌اند. حتی در موسیقی و سینما نیز ردپای فرهنگ غربی کمرنگ شده و جوانان روس در حال بازتعریف هویت فرهنگی خود هستند.
این نویسنده گفت: خاطره بامزه‌ای از آن سفر برایتان بگویم؛ در همان سخنرانی‌ام، یک چینی هم همراه من بود. موضوع بحث، «آینده هوش مصنوعی» بود. نکته جالب این بود که آن‌ها بسیاری از فیلم‌های روز جهان را ندیده بودند، چون به کپی‌رایت پایبند بودند، در حالی که ما ایرانی‌ها به‌روزترین فیلم‌ها را دیده بودیم. استاد دانشگاه‌شان بعد از جلسه گفت شما چطور با ۴۰ سال تحریم زندگی می‌کنید؟ ما تازه چند سال است که تحریم شده‌ایم و خیلی اذیت می‌شویم. جالب‌تر اینکه احترام آن‌ها مخصوصاً افراد مسن‌تر یا باتجربه‌تر بعد از تحریم به ما بیشتر شده بود. انگار می‌گفتند شما ۴۵ سال در تحریم بوده‌اید، اما زندگی کرده‌اید، حرف زده‌اید، سینما و موسیقی داشته‌اید. این برای‌شان قابل احترام بود.
وی افزود: یک حرکت مهم روس‌ها این بود که بلافاصله پس از کنار گذاشته شدن از جامعه بین‌المللی، شروع به دعوت از جریان‌های آلترناتیو فرهنگی کردند و هزینه زیادی برای این مراودات پرداختند تا نشان دهند ما از بین نرفتیم؛ هنوز سرپا هستیم. کاری که ما در ایران طی سال‌های تحریم کمتر انجام دادیم. در همین کنفرانس، کارگردانان شهیر روس حضور داشتند و دانشجویان سینما بسیار خوشحال بودند.
تفاوت مهم ما با روس‌ها در مسئله اسرائیل است
مافی خاطرنشان کرد: نکته دیگر این است که نظام روسیه پس از شوروی به سرعت به سمت غرب گرایش پیدا کرد، اما تحریم‌ها آن‌ها را به بازگشت به خویشتن واداشت. در روسیه نیز مانند ایران یک دوگانه سیاسی وجود دارد، عده‌ای طرفدار مذاکره با آمریکا و حل مسئله اوکراین هستند و عده‌ای دیگر موضعی تهاجمی‌تر دارند. اما تفاوت مهم آن‌ها با ما در مسئله اسرائیل است؛ چون جمعیت زیادی از یهودیان روس‌تبار در سرزمین‌های اشغالی زندگی می‌کنند و این ارتباط تاریخی باعث قرابت خاصی شده است.
وی یادآور شد: تحریم‌ها همچنین نوعی از خودبیگانگی در جوانان روس ایجاد کرده که پیش‌تر شدیداً الگوبردار غرب بودند و حالا نهادهای فرهنگی در تلاش هستند تا آن‌ها را به دوران شکوه گذشته بازگردانند، یک رجعت‌گرایی که البته موفقیت آن هنوز جای بحث دارد.
این نویسنده گفت: کسانی که مرا می‌شناسند می‌دانند که من سفر رفتن برایم سخت است. از مواجهه با ناآشناها می‌ترسم، از برنامه‌ریزی سفر فراری‌ام و حتی سفارش غذا در رستوران برایم لحظات اضطراب‌آوری است. در سال‌های اخیر سعی کرده‌ام این ترس را در خود اصلاح کنم، اما هنوز هم به ندرت حاضر می‌شوم سفر بروم. همین سفر دوم به روسیه کلی دردسر داشت تا تصمیم بگیرم بروم. معمولاً اگر کسی به من پیشنهاد سفر دهد، اول می‌گویم نه، بعد باید کلی با خودم کلنجار بروم تا آرام شوم و بپذیرم.
وی افزود: در سال‌های اخیر شاید هفت سال اخیر سفر برایم تبدیل به تجربه‌ای جدی از دیدار شده است. یکی از دلایلی که با بناها راحت‌تر ارتباط برقرار می‌کنم، سکوت است. اگر در سفر دوم به مسکو، ایرانی دیگری همراه من بود، قطعاً این کتاب نوشته نمی‌شد، چون ایرانی‌ها دوست دارند حرف بزنند و من فرصت تماشای خاموش را از دست می‌دادم.
مافی گفت: ترجیح من این است که شهرها و بناها را در سکوت تجربه کنم. حتی در رستوران هم ترجیح می‌دهم تنها باشم. بارها پیش آمده که پیشخدمت با تعجب پرسیده فقط شما هستید؟ و برایم عجیب بوده که چرا این موضوع برای دیگران عجیب است.
وی یادآور شد: در نگاه من، سفر کردن شیوه‌ای برای مطالعه جهان است. برای این مطالعه پنج گونه قائل هستم که می‌توان به مطالعه نوشتاری (خواندن)، مطالعه دیداری (تماشای فیلم)، مطالعه شنیداری (موسیقی و پادکست)، مطالعه آفاق (تماشای بناها و فضاهای شهری) و مطالعه انفس (شناخت آدم‌ها) اشاره کرد. معمولاً وقتی قصد مطالعه دارم، به سراغ آدم‌ها می‌روم، اما وقتی عمداً مطالعه آفاقی می‌کنم، بناها و فضاها هستند که اهمیت محوری پیدا می‌کنند.
تماشا کردن انتخابی آگاهانه و همراه با تأمل است
این نویسنده گفت: تفاوت بنیادینی بین دیدن و تماشا کردن قائل هستم. دیدن فعل منفعلِ چشمان است، اما تماشا کردن انتخابی آگاهانه و همراه با تأمل است. در تجربه مسکو، تلاش کردم تماشاکننده باشم، نه صرفاً بیننده. به همین دلیل هم در کتابم از صدور گزاره‌های قطعی پرهیز کرده‌ام. نمی‌خواهم بگویم «این است تماشای یک ایرانی در مسکو»، بلکه می‌گویم «این است آنچه من دیده‌ام و چگونه آن را فهمیده‌ام».
وی افزود: از همین رو، کتاب پیاده دیدن در قالب متعارف سفرنامه نمی‌گنجد. این کتاب نه گزارش روزنگارانه که مجموعه‌ای از تأملات است؛ پازلی ناهمتا از دیدگاه یک ایرانی با علاقه‌های فلسفی که در مواجهه با مسکو، آنچه را دیده با آنچه از پیش در ذهن داشته، به گفتگو نشانده است.
مافی گفت: مسکو، به ویژه برای مسافران نخستین، شهر شگفت‌انگیزی است. عظمت در هر گوشه‌اش هویداست؛ خیابان‌های عریض، میدان‌های گسترده، و بناهای باابهت. اما آنچه بیش از عظمت بصری مرا تحت تأثیر قرار داد، نبود «مزاحمت بصری» بود. در مرکز تاریخی شهر خبری از پل‌های عابر پیاده، بیلبوردهای تبلیغاتی آشفته‌کننده، یا ساخت‌وسازهای ناهمگون نیست. می‌توان آسمان را تا خط افق دید. این آرامش بصری، فرصتی بی‌نظیر برای تأمل فراهم می‌آورد.

ایران پرسمان


وی خاطرنشان کرد: مسکو را «نیویورکِ شرق» نامیده‌اند. استالین عمداً در پی رقابت با غرب و ساخت نمادی از قدرت بود. با این حال، در دهه‌های اخیر، معماری جدید مسکو مانند برج‌های منطقه مالی به شدت تحت تأثیر الگوهای غربی است و گاه تقلیدی ناشیانه به نظر می‌رسد. در مقابل، معماری باشکوه استالینی که نه در آمریکا هست و نه در اروپای غربی، یادآور هویت متمایز این تمدن است.
این نویسنده گفت: هر روایت و این کتاب آینه‌ای است که هم واقعیت بیرون و هم ذهن روایت‌گر را بازمی‌تاباند. هیچ خاطره‌ای عیناً و بی‌کم و کاست از ذهن به صفحه منتقل نمی‌شود. ما ناگزیر از فیلتر تفسیر، پیش‌فرض‌ها و جهان‌بینی خود می‌گذریم. حتی یک عکس، با تمام عینیت ظاهری‌اش، تنها یک زاویه دید و یک کادر خاص را ثبت می‌کند. من نیز وقتی تجربه مسکو را در قالب کلمات می‌ریزم، در حال ساختن روایتی شخصی هستم؛ روایتی که مدعی عینیت مطلق نیست، بلکه مسیری است که یک ذهن خاص در مواجهه با شهری عجیب طی کرده است.
وی افزود: شاید آنچه در تحصیلات حوزوی و روش سنتی ما وجود دارد، این است که روایات گوناگون را در کنار هم می‌گذاریم تا به یک نگاه کلی و نتیجه مشخص برسیم. نکته اول همین است؛ هرچه من تعریف می‌کنم چه در این کتاب و چه در هر نوشته دیگری قطعاً خودم به آن می‌افزایم. لحظه اکنون را اضافه می‌کنم. اگر این کتاب را در مسکو ننوشته بودم و در تهران می‌نوشتم، حتماً چیزهای دیگری به آن افزوده یا از آن کاسته می‌شد. در نوشتن معمولاً کتاب‌هایم را زیاد بازنویسی نمی‌کنم، چون برای آن لحظه‌ای که اثر متولد شده اهمیت قائل هستم. ممکن است این توجیه شخصی باشد، اما معتقدم آن لحظه باید ثبت شود. همان اکنون، برای خودش مهم است.
گاهی احساس می‌کنم متن‌ها از ایجاز کافی برخوردار نیستند
مافی گفت: مردم مسکو نسبتاً آرام هستند. در مترو، بسیاری را می‌بینیم که کتاب می‌خوانند؛ پدیده‌ای بسیار رایج‌تر از آنچه در ایران شاهد هستیم. اما در موسیقی، در رادیو و تاکسی‌ها، اغلب موسیقی غربی به زبان روسی پخش می‌شود که خودشان هم گاه از آن ناراضی‌اند.
وی ادامه داد: گاهی احساس می‌کنم متن‌ها از ایجاز کافی برخوردار نیستند و خودم هم بیش از همه مستعد درازگویی هستم. همیشه فکر می‌کردم ارجاع به متن‌های پیشین خود، کاری برخلاف فروتنی است. اما در سال‌های اخیر فهمیده‌ام که این کار بدی نیست، زیرا ارجاع به آثار گذشته، سیر تطور فکری نویسنده را به مخاطب نشان می‌دهد. مثلاً در این کتاب به رمان «وضعیت بنفش» که ۱۰ سال قبل منتشر شده است، ارجاع داده‌ام. برایم مهم است که به مخاطب بگویم این سفر چطور با نوشته‌های پیشین من مرتبط است؛ اینکه بناهای خیابان سی‌تیر چه اهمیتی برایم داشته که هم در «وضعیت بنفش» به آن پرداختم و هم در این کتاب. این یک اراده برای نشان دادن حضور نویسنده است.
این نویسنده گفت: من درباره «مرگ مؤلف» به تفصیل کار کرده‌ام، رساله کارشناسی ارشدم همین بود. ولی امروز معتقد هستم ما اصلاً با پدیده «مرگ مؤلف» مواجه نیستیم. اتفاقاً مؤلف باید خود را نشان دهد تا مخاطب در تفسیر متن، ارجاعات و اشارات لازم را پیدا کند. در هرمنوتیک امروز نیز همین را قبول دارم؛ به عنوان کسی که پس از سال‌ها فاصله از ایده‌های پست‌مدرنی، تلاش می‌کند هم نقدهایش را جدی بگیرد و هم از بلایای آن برحذر بماند. این یک تصمیم آگاهانه بود؛ نشان دادن تطور نویسنده. اینکه هویت نویسنده چیست، مهم نیست؛ آنچه اهمیت دارد، تصویر ماهوی اندیشه است که در گذر زمان شکل می‌گیرد، حتی اگر مخاطب به سادگی متوجه آن نشود.


نظرات شما